دوبی

امسال برای تعطیلات عید رفته بودم دوبی. تازه چند روزیه که برگشتم. هنوز وضع خواب و بیداریم درست نشده. به خاطر همین نصف شبی نشستم دارم مینویسم. قبل از عید با چند نفر از دوستا و فامیل که از ایران میومدن دوبی هماهنگ کردم که اونجا ببینمشون. چند روز قبل از عید را لوس آنجلس بودم و بعدش پرواز کردم سمت دوبی. پرواز خیلی طولانی و خسته کننده ای بود. توی فرودگاه که رسیدم خسته و خواب آلوده کارهای فرودگاه را انجام دادم. در حین کارهای فرودگاه بود که متوجه یه آقای نسبتاْ خوش تیپ و خوش لباس شدم که رفته بود از Duty Free فرودگاه چند تا شیشه ویسکی و ودکا خریده بود. توی اون حالت خستگی خیلی دلم مشروب میخواست. اما صبح اول وقت از دیدن مشروب حالم بد میشد اصلاْ. پیش خودم فکر کردم یارو چه خوره ایه که این همه مشروب را از اینجا داره میخره. چقدر آدم باید خسیس باشه که به خودش این همه زحمت بده. 
از سالن فرودگاه که بیرون میومدم دیدم یه آقایی یه تابلو دستش گرفته که اسم هتلی که من رزرو کرده بودم روش بود. میشد حدس زد که راننده هتله و برای بردن مسافر خاصی اومده. رفتم جلو و پرسیدم منم میتونم باهاش بیام با این که رزرو نکردم. گفت که مشکلی نیست و جای ماشینش را نشون داد که یه ون کوچیک بود. گفت که منتظر چند تا مسافر دیگه هم هست. تو صندلی ون فرو رفتم و زانوهامو دادم به صندلی جلویی و سعی کردم بخوابم. چند دقیقه بعد دیدم بقیه مسافرها هم اومدن و از جمله همون آقا که اومد ردیف من اونطرف ون نشست. بقیه مسافرها همه ایرانی بودن. اون آقا هم موبایلش را در آورد و شروع کرد فارسی حرف زدن. فهمیدم همشون با یه پرواز تهران رسیده بودن. 
تلفنش که تموم شد سلام کردم و با لبخند گفتم ببخشید ولی این همه مشروب برا چی خریدین؟ گفت که برای یه سری قرار کاری لومده دوبی و میخواد یک هفته ای بمونه و میخواد برای همه وقتش مشروب داشته باشه. بهش گفتم خوب چرا کم کم نمیخره. گفت که توی دوبی نمیتونه بخره چون خرید و فروش الکل ممنوعه. مثل برق گرفته ها از جام پریدم و پرسیدم چی؟ یعنی تو دوبی نمیشه مشروب خرید؟ یه لبخند فاتحانه ای زد و گفت نه نمیشه. فقط توی هتلتون اگه سرو کنن یا توی کلابی جایی. وا رفتم. اولین چیزی که برنامه اش را چیده بودم این بود که یه ویسکی بگیرم. بهم پیشنهاد کرد که یکی از بطری ها را بگیرم اما نگرفتم. دیگه رسیده بودیم هتل. رفتیم چک این کردیم. روی یکی از کارتهای هتل شماره اتاقشو نوشت و گفت اگه مشروبی چیزی خواستم بهش زنگ بزنم. گفت که دوبی را خیلی خوب میشناسه و اگه کمکی هم خواستم میتونم روش حساب کنم. 
تا شب بیشتر وقتم را خوابیدم. بیدار که شدم شب شده بود و مثل چی گرسنه بودم. رفتم از همون غذاخوری هتل یه شام خوردم. حوصله بیرون رفتن نداشتم اصلاْ. برگشتم اتاق و چند تایی سیگار کشیدم. خوشبختانه اتاقی که رزرو کرده بودم اجازه سیگار کشیدن داشتم. اما سیگار خالی فایده نداشت. سیگار بدون مشروب هیچوقت کامل نمیشه. رفتم کارتی که بهم داده بود را پیدا کردم. زنگ زدم. هتل بود. بهش گفتم اگه اشکالی نداره برم ازش یه کم مشروب بگیرم. گفت که برم اونجا یه گپی هم بزنیم. بدم نمیومد. دوستام از ایران فرداش میرسیدن و من اون شب هیچ کاری نداشتم. ازش پرسیدم تو اتاقش میتونم سیگار بکشم یا نه. اتاقش توی هتل از اتاقهایی نبود که بشه توش سیگار کشید. بهش گفتم اون بیاد اتاق من. قرار شد تا یه ربع دیگه بیاد. 
تقریباْ چیزی تنم نبود. اما حوصله لباس پوشیدن هم نداشتم. حوله بزرگ هتل را تنم کردم و فقط یه کم موهامو مرتب کردم و آرایشم را درست کردم. زود دیدم در میزنه. در را که باز کردم دیدم خیلی شیک و مرتب با شلوار رسمی و پیرهن اومده. از این که خودم با حوله بودم یه کم خجالت کشیدم. اومد روی یکی از صندلی های اتاق نشست. بهش گفتم ببخشید من هنوز وقت نکرده بودم لباس عوض کنم. معذرت خواهی کرد که زود اومده و گفت میره چند دقیقه دیگه میاد. بهش گفتم لازم نیست. فقط اگه نگاه نکنه من زود لباس میپوشم. خندید. بیشتر از روی ناباوری. اما پاشد و رفت دم پنجره که بیرون را نگاه کنه. من لباس عوض کردم و بهش گفتم میتونه برگرده. برگشت اومد سر میز نشست. من هم پاکت سیگارم را برداشتم و با دوتا از لیوانهای هتل رفتم نشستم. یه پاکت دستش بود که باز کرد و دیدم توش پر از پسته و آجیل و این چیزاست. گفت که برای مزه آورده. بهش گفتم من مشروب را فقط با سیگار میخورم. بلند بلد خندید. یه جورایی آدم جالبی بود. 
گفت که یه شرکت کامپیوتری تو تهران داره و برای همه کارهاش مجبوره مرتب بیاد دوبی و بره. خانواده اش شامل خانومش و دوتا بچه اش تهران زندگی میکنن و گاهی که بتونن باهاش میان. کلی با هم گپ زدیم و از همه چیز حرف زدیم. گفت که آرزوشه بیاد آمریکا زندگی کنه و حاضره هر کاری براش بکنه. وقتی براش میگفتم که من انگلیس زندگی میکردم و بعد تصمیم گرفتم برم آمریکا و حالا اونجا زندگی میکنم از تعجب خشکش زده بود. انگار موجود فضایی دیده بود. حالا دیگه حسابی سرمون گرم شده بود. کم کم یه چیزایی زیر لب میخوند و کوچیک کوچیک یه رقصی هم میکرد برای خودش. یواش که مثلاْ خودش متوجه نیست پشت دستش را چسبوند به زانوم. میدونستم که برای خودم دردسر درست کردم. اما هیچ عکس العملی نشون ندادم. شاید هم همین باعث شد فکر کنه من خوشم اومده. یه دستش را گذاشت روی رون پام. یه لبخند مودب بهش زدم و دستش را برداشتم. با تعجب پرسید چرا؟ بهش گفتم به دلایل خیلی زیاد که من نمیخوام راجع بهش صحبت کنم. ما قرار بود یه مشروب با هم بخوریم و وقتمون را بگذرونیم که کردیم. باز هم باورش نمیشد. شاید مثل خیلی های دیگه فکر میکرد صرف این که من آمریکا زندگی میکنم و مجرد هستم و لباس باز پوشیدم یعنی بیا منو بکن. باز دستش را آورد و این بار محکمتر پام را گرفت. باز دستش را این بار به زور پس زدم و از جام بلند شدم. از دستش عصبانی بودم. باز پرسید آخه چرا اذیت میکنم!! 
بهش گفتم حالا که میخوای برات میگم. اولاْ این که دلم نمیخواد. یعنی این که اگه شوهرم هم بودی من الان دلم نمیخواست باهات بخوابم. دوماْ که من بیشتر گرایش همجنس گرایانه دارم. درسته که من ‌Bi هستم اما در حال حاضر اگه بخوام با کسی بخوابم ترجیح میدم با یه دختر خوشکل باشه نه با تو. سوماْ که البته به من مربوط نیست این که تو زن داری و من میفهمم خیانت چقدر دردناک میتونه باشه. خوشبختانه از اون مردهای سرسخت که بخوان به هر قیمتی بکننت نبود. با این که مست بود معذرت خواهی کرد و بلند شد رفت. یکی دو ساعتی سرم به کارهای خودم گرم بود.
آخر شب شده بود و من اصلاْ خوابم نمیومد. رفتم یه دوش گرفتم و موهای بدنم را کامل زدم. ممکن بود از فردا بخوایم استخر بریم. کم کم دلم هوس سکس کرد. با این که دلم واقعاْ یه زن میخواست اون موقع اما میدونستم که اون موقع شب اون هم توی دوبی نمیتونم کسی را پیدا کنم. از حمام اومدم بیرون و موهام را خشک کردم و بهش زنگ زدم. از خواب بیدار شد. بهش گفتم بیاد اتاق من. خیلی سوال و جواب نکرد و پا شد اومد. من فقط شورت پوشیده بودم و حتی کرست تنم نبود. به محض این که اومد تو تعجب و شهوت را همزمان از صورتش خوندم. یه حوله بهش دادم و گفتم سریع به دوش بگیره و بیاد. مثل بچه های حرف گوش کن پرید تو حموم و دوش گرفت. زبونش بند اومده بود. دستش را گرفتم و بردمش روی تخت. بهش گفتم باز هم فکرهاش را بکنه. اگه به هر دلیلی نمیخواد باهام بخوابه همین الان بگه. اما اون مثل دیوونه ها فقط به من نگاه میکرد. بهش گفتم فقط یه شرط دارم. و اون این که فقط سکس دهانی داشته باشیم و این که اون اول باید من را بخوره. پرسید برای چی. گفتم چون اگه من اول تو را بخورم و تو برسی بعدش دیگه چیزی ازت در نمیاد. قبول کرد. روی تخت ولو شدم. یه راست رفت سراغ شورتم و درش آورد. چنان آهی کشید که انگار چیزی که یه عمر منتظرش بوده بهش دادن. شروع به خوردن کرد. خیلی ناشی بود و بیشتر از لذت بهم درد و قلقلک میداد. کلی طول کشید تا یادش بدم چیکار باید بکنه و زبونش را چطور استفاده کنه. ولی وقتی یاد گرفت خیلی خوب کارش را کرد. از سر و صدای من و لرزش بدنم فهمید که به اوج رسیدم. اما ول کن نبود. مجبور شدم دو دستی سرش را بگیرم تا ول کنه. 
بلند شد و اومد روم که بکنه. بهش گفتم نه قرار بود فقط بخوریم. گفت نترس من بلدم چیکار کنم اذیتت نمیکنم. بهش گفتم من تا حالا کردن هیچ مردی نترسیدم. فقط امشب دلم نمیخواد کسی بکنتم. امشب دلم یه دختر سکسی میخواست که اینجا گیرم نمیاد. برای همین بهت گفتم که فقط بخوریم. یه کم پکر شد. گفت آخه اینجوری که نمیشه. بهش گفتم نگران نباش من یه کاری میکنم جبران بشه. پا شدم از تو چمدونم یه کاندوم آوردم و براش گداشتم و شروع به خوردنش کردم. از همون اولش آه و ناله اش بلند شد و توی کمتر از یک دقیقه حس کردم که کاندوم توی دهنم پر از آبش شد. بی حال افتاد روی تخت. بعد از یه نیم ساعت بلند شد و لباس پوشید. قبل از رفتن برگشت گفت خوب حالا چه فرقی میکرد که ما الان این کار را کردیم یا همون سر شب میکردیم. یه لبخند بدجنسی زدم و گفتم فرقش اینه که حالا من دلم میخواست. بعدش هم چون میدونستم که حالا فکر میکنه یه دختر مجرد تو هتل پیدا کرده و میخواد هرشب بره بکنتش بهش گفتم اگه جایی من را با دوستام دید اصلاْ چیزی نگه. چون جلوی اونها آبروم میره. 
در طول این یک هفته ای که توی هتل بودم چندین بار دیدمش و هر بار با نگاهش میخواست درسته قورتم بده. خیلی خوب میشد فهمید که اگه میتونست همونجا تو لابی هتل لختم میکرد و دست به کار میشد ;) من دیگه هیچوقت باهاش صحبتی نکردم و حتی خدافظی هم نکردم. اون اولین مردی بود که بعد از مدت خیلی زیادی من باهاش میخوابیدم. با این که سکس به معنای واقعی با هم نداشتیم اما اقلاْ بهم ثابت شد که من هنوز هم از مردها اونطوری که فکر میکردم بدم نمیاد و هنوز هم میتونم باهاشون بخوابم. گرچه خوابیدن با دخترها خیلی بیشتر برام لذت بخشه.   

۳ نظر:

  1. مثل همیشه عاااااالی

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. کجاش عالیه؟ اینکه طرف رو نکرد یا اینکه طوری خورد که یه دقیقه ای ابش بیاد؟

      حذف
  2. Book:`
    The way of the superior man
    By David Deida

    پاسخحذف

مرسی از این که وقت میذاری و کامنت میذاری. سحر