یه شب تنهای دیگه

ته مونده لیوان ویسکیم را سر میکشم. میدونم که گلو و معده ام را میسوزونه. اما باید بخورمش. پک آخر را به سیگارم میزنم. این روزها خیلی کمتر سیگار میکشم، اما همون یه دونه سیگار آخر شب انگار همه خستگی روزم را در میکنه. و ویسکی کمکم میکنه همه اونچه را که دلم نمیخواد فراموش کنم. کمکم میکنه بینیم دیگه بویی حس نکنه. بوی تن عرق کرده مردها، بوی آرایش غلیظ دخترها، بوی خاص چوب که توی محیط محل کار مخصوصاً پخش میکنن، بوی سطل های زباله ای که توش پر از کاندوم های استفاده شده است. ویسکی کمکم میکنه دیگه صدایی نشنوم. سکوت چقدر میتونه دوست داشتنی باشه. نه صدای نفس های مردی که داره کنارت ارضا میشه، نه صدای جیغ های مصنوعی دخترها از توی اتاقهاشون. نه صدای مردهایی که توی سالن کلاب آروم در گوشت چیزی میگن، صدای ضربه های دست مردها به بدن نازک و لطیف دخترها. و ویسکی کمکم میکنه پوستم دیگه چیزی حس نکنه. نه دست های خشن مردی که سینه ها و کسم را قلقلک بده، نه دست های نرم مردهایی که بیشتر دوست دارن ماساژت بدن تا این که بکننت، نه دست های حیض مردها که توی سالن روی باسن و بازوم کشیده میشه، و نه دست های پر از شهوت مردی که میدونه تا چند دقیقه دیگه رختخواب من را برای یک ساعت خریده.
توی وان نشسته ام و پرش کردم از آب گرم. چشمهام را میبندم و با کمک ویسکی و سیگار آروم میشم. پاهام را دراز میکنم و حس خوبی از توی رونهام تا توی انگشتهای پام کشیده میشه. نوک پاهام را از آب میارم بیرون. خیلی وقته که یه لاک درست و حسابی به ناخونهام نزدم. باز میکنمشون توی آب. لیوان ویسکی را میذارم کنار وان و دستهام آزاد میشن. به پستونهام دست میکشم. انگار خستگی یه دنیا توشون جمع شده. یه کم ماساژشون میدم، اما فایده نداره. دستهای مردونه میخواد که تو خوابیده باشی و اونها با ضمختی مردونه شون برات ماساژ بدن. گردن و پشتم ماساژ زیاد احتیاج دارن. انگار کوه کندم. اما خودم که نمیتونم ماساژشون بدم. مردی را میخوام که پشت سرم بشینه، پاهاش را از دو طرفم دراز کنه طوری که کیرش را روی کمرم احساس کنم، بعد هی ماساژم بده و گاهی یه بوس کوچیک هم از شونه ام یا گوشم بکنه.
امشب هیچ کدوم اینها را ندارم. چشمهام را میبندم و تو خیالم تصور میکنم که مرد رؤیاهام پیشمه. که داره همه اون کارهایی که دلم میخواد را باهام میکنه. که منو تو بغلش گرفته و داره با عشق میکنه. که داره همه شهوتم را تا قطره آخر از تنم بیرون میکشه. و آخر همه عشقش را با فریاد روی تنم خالی میکنه. و بعد بغلم میکنه و من خوابم میبره. خواب خواب خواب.
آخرین ذره عقل که هنوز از پشت همه مستی امشب کاری از دستش بر میاد بهم میگه که پاشم از وان برم بیرون تا خوابم نبرده و توی خواب زیر این همه آب خفه نشدم. پا میشم یه حوله به خودم میپیچم و بدون این که حتی خودم را خشک کنم ولو میشم رو تختم. صبح که بیدار میشم همه تنم درد میکنه. موهام که خیس مونده بوده باعث شده گردن و شونه هام به شدت درد کنن. یه دستم از تخت آویزون مونده بوده و انگار مثل چوب خشک شده. از جام پا میشم. حوله ام خونی شده. لعنتی پریود هم شدم. این یعنی تا یه هفته کار تعطیل. زنگ میزنم میگم که تا یه هفته نمیام. خونه کار زیادی ندارم. مکبوکم را بر میدارم و همه این چرندیات را مینویسم. هنوز دلم مرد میخواد. که بمالتم و لوسم کنه، اما نخواد بکنتم. چون نمیشه. یعنی پیدا میشه؟       

کار جدیدم

یکی از مشکلاتی که برای شروع کار جدیدم داشتم نحوه لباس پوشیدنم بود. یه مقدار از کاری که باید انجام بدم را خوب من از خونه انجام میدم که مسلماً مشکلی تو این قسمتش نیست. اما یه قسمت زیادیش را باید تو محل کار میگذروندم و با مشتری ها و همینطور دخترها صحبت میکردم. اما از نظر خانومی که مدیریت ساختمون محل کارمون را داره، یه دختر با جین و تی شرت و کتونی خیلی تو چشم بود و باعث جلب توجه و سؤال میشد. گرچه جلب توجه برای من خوب بود، اما اینها نمیخواستن به هیچ وجه مشتریایی که اونجا میان حواسشون به چیزی غیر از سکس معطوف بشه. حداقل تا قبل از این که با یکی از دخترها بخوابن. بنابراین به من دوتا انتخاب داده شد: یا این که هرطور دلم میخواد لباس بپوشم ولی با مردها بعد از این که کارشون تموم شد بتونم صحبت کنم، یا این که مثل بقیه دخترها لباس بپوشم و بتونم هر موقع دلم خواست با مردها و دخترها حرف بزنم. خوب برای من این که بتونم با مردها موقعی که هنوز حس شهوت توشون بیداره حرف بزنم ارزش خیلی بیشتری داشت. سکس هم مثل غذا خوردنه. وقتی سیر شدی ممکنه راجع به غذا هزارجور حرف بزنی که بیشتر به قول معروف از سر سیریه، اما وقتی گرسنه ای قشنگ معلوم میشه طبعت به چی میکشه و چی هوس کردی. به خاطر همین تصمیم گرفتم مثل بقیه دخترها لباس بپوشم.
پیدا کردن لباس مناسب برام مشکل نبود. این چند وقت یه کم باز به خودم رسیدم و به قول ما اصفهانیا آب زیر پوستم رفته باز. دوباره بدنم همون بدنی شده که عکاس ها خیلی دوست داشتن و میتونستن با هر لباسی یا بدون هیچ لباسی با هر زمینه ای چورش کنن.
اما مشکلات انگار یکی دوتا نبود. معمولاً مردهایی که به عنوان مشتری میومدن با دیدن یه دختر مو مشکی جوون که پوست صاف و شفافی داره و سکس هم لباس پوشیده خیلی هاشون اولین تصمیمشون این بود که من را به عنوان پارتنر انتخاب کنن. باز این که براشون توضیح بدم که من اینجا کار نمیکنم و این که اونها با تعجب به سرتاپام نگاه کنن و بدون این که چیزی بگن بپرسن پس تو با این سر و وضع اینجا چیکار میکنی توضیحش خیلی سخت بود. همونطور که قبلاً هم گفتم خیلی از مردهایی که اینجا میان دوست ندارن حتی ازشون سؤالی پرسیده بشه. حتی اگه سؤال خصوصی ای هم نباشه. خیلی هاشون آدم های متشخصی هستن که فقط میخوان یه سکس یواشکی داشته باشن و همین. خوب با این وضعیت اگه من بهشون میگفتم که من برای یه پروژه تحقیقاتی اینجام حتماً فراریشون میداد. خلاصه به این نتیجه رسیدیم که من پیش خانومی که اونجا مدیریت میکنه با لباس یه کم معمولی تر بشینم و مثلاً به عنوان کارمند اونجا باشم تا یکی از دخترها. اما باز این هم جواب نمیداد. خیلی پیش میومد که مردها میومدن سراغم و سؤال میکردن که من برای سکس available هستم یا نه. و وقتی با لبخند میگفتم که "نه متأسفم" و با شنیدن لهجه خارجی (که معمولاً اینها دوست دارن به شرطی که طرف بتونه باهاشون راحت حرف بزنه) انگار بیشتر تحریک میشدن و شروع میکردن شوخی کردن و پیشنهاد پول های بزرگ دادن. توی سالنی که دخترها میشینن و مردها میان که انتخاب کنن معمولاً تماس بدنی غیر از دست دادن و بوسیدن معمولی ممنوعه. هیچکدوم از مردها حق ندارن به بدن دخترها دست بزنن تا این که پولشون را بدن و با دختر مورد نظرشون برن توی یه اتاق. با این که همه مزدهایی که اینجا میان این قانون را میدونن، گاهی سعی میکنن یه دستی به باسن یا شونه ها یا رون آدم بزنن و خوب هر دفعه آدم باید لبخند بزنه و بگه ببخشید اینجا این کار ممنوعه. اما حتی همین قانون هم برای مشتری های خیلی پولدار شکسته میشه. ظاهراً پول همه جا حرف آخر را میزنه. یه روز روی صندلی های بلند کنار بار نشسته بودم و با یه آقای میانسالی حرف میزدم که شروع کرد دستش را گذاشت روی زانوهام و خیلی زود شروع کرد به دست کشیدن روی رونهام. با لبخند دستش را گرفتم و گفتم این کار اینجا ممنوعه و غیر از اون من اینجا کار نمیکنم. ولی اون به جای این که توجه زیادی بکنه فقط دست کرد توی جیبش و چند تا اسکناس درآورد و گذاشت زیر بند کرستم. من واقعاً نمیدونستم چیکار باید بکنم. با نگرانی به خانوم مدیر اونجا نگاه کردم و متوجه شدم که اون هم با دقت ما را زیر نظر گرفته و به محض این که من نگاهش کردم بهم اشاره کرد که اشکال نداره و بذاره اون آقا کارش را بکنه. خوب برای من که حتی بهتر هم بود. من هم یه کم چرخیدم طرفش، طوری که یکی از پاهام بین پاهاش بود و میتونستم کیرش را روی زانوم حس کنم. از قرمزی صورتش معلوم بود که چقدرهیجانی شده و دستهاش به طور واضحی از شهوت میلرزید. خیلی زود گفت که میخواد باهام بخوابه. هرچی بهش گفتم که من به این عنوان اونجا نیستم تو گوشش نمیرفت. رفت سراغ مدیر اونجا. خانومه یه نگاه به من میکرد و یه نگاه به آقاهه و میگفت آریانا (آهای راستی یادم رفت بگم اینجا هر کسی یه اسم مستعار داره و اسم من اینجا آریاناست) اینجا کار نمیکنه و آقاهه هر دفعه پیشنهاد پول بیشتر میداد. وقتی 1500 پوند رسید خانوم مدیر دیگه نمیتونست مقوامت کنه. برگشت طرف من و با یه حالتی که نفهمیدم التماس بود یا تحکم یا دلسوزی خواست که پیشنهادش را قبول کنم و این که ایشون آقای متشخص و gentleman هست و از این کار پشیمون نمیشم. با این که احساسات ضد و نقیض زیادی توی وجودم بیدار شده بودند، نهایتاً قبول کردم. بقیه دخترها با چشمهای گشاد فقط نگاه میکردن. 1500 پوند برای یه ساعت پول خیلی زیادی بود که اینجا فقط مدل ها و دخترهای معروف میگیرن. قبلش حتی فکر نکرده بودم که از این پول چقدرش گیر شرکت میاد و چقدرش را خود دخترها برمیدارن. ولی اون روز خانوم مدیر همه پول را به من داد و لبخند زد و گفت که امیدواره با هم لذت ببریم. این شاید اولین باری بود که من با یه مرد غریبه برای پول میخوابیدم. کلید یکی از اتاق ها را گرفتم و راه افتادیم سمت اتاقه. خانوم مدیر صدام کرد و گفت که نگران چیزی نباشم و کارمون که تموم شد فقط بهش خبر بدم تا از یکی بخواد اتاق را مرتب کنه. هیچوقت فکر نکرده بود که تمیز کردن و مرتب کردن اتاق بعد از هر جلسه به عهده خود دخترهاست. توی راه که میرفتیم پول هایی که زیر بند کرستم بود و داشت سینه هام را میخورد درآوردم. دلم نمیخواست جلوی آقاهه بشمرم و ببینم چقدره. همینطور درسته گذاشتمشون تو کیفم. هنوز دم در اتاق نرسیده بودیم که یکی از دخترها بدو بدو اومد دنبالمون و صدام کرد و یه کیف کوچیک بهم داد. نمیدونستم توش چیه. اما یه لحظه یادم افتاد که من کاندوم و لوبریکنت و این چیزها نداشتم اصلاً. حتماً بایستی این چیزها اون تو باشه. فکر کردم چقدرچیزها این دخترها باید حواسشون باشه.
از نحوه برخورد مدیر اونجا با آقاهه معلوم بود که از مشتری های مهمشونه. به خاطر همین همه سعی خودم را کردم که لذت زیادی ببره. البته فقط هم به خاطر این نبود. دلم میخواست به آقاهه نزدیک بشم و بتونم بفهمم آدم های این تیپی دنبال چی هستن واقعاً. و بهترین راه برای این کار این بود که یه کاری کنم هم امروز باهام حرف بزنه و هم باز بیاد اینجا. و خوب طبیعتاً کارم را به بهترین نحو انجام دادم. طوری که بعد از نیم ساعت که کارش تموم شد صداش میلرزید. ازم تشکر کرد. بهش گفتم دوست ندارم ازم تشکر کنه چون اینجوری انگار من باید کاری را براش میکردم. در حالی که من بیشتر این کار را برای لذت دو طرفه کردم. از جاش پا شد و بغلم کرد. مدت زیادی منو تو بغلش گرفته بود و با دستاش با همه تنم بازی میکرد. پا شدیم و اون رفت دوش بگیره. توی اتاق حوله بود و من برداشتم و منتظر نشستم تا دوشش تموم شد و حوله بهش دادم. بعدش خودم هم دوش گرفتم و برگشتم. تا من دوش بگیرم لباسهاش را پوشیده بود و موهاش را دوباره مثل اول مرتب کرده بود. یه لحظه ازم چشم برنمیداشت تا من هم لباس پوشیدم. موقع لباس پوشیدن دیدم باز کیرش بزرگ شده. خواستم ازش بپرسم ببینم میخواد یه بار دیگه راحتش کنم یا نه. اما میدونستم این سؤالیه که مردها دوست ندارن بشنون. مردها معمولاً دوست دارن یه زن خودش بلد باشه چیکار کنه. به خاطر همین بعد از این که دامن و کفش پوشیدم و قبل از این که کرست و پیرهن بپوشم رفتم سمتش و جلوش نشستم و ریپ شلوارش را باز کردم. کیرش سفت سفت نبود، اما اینقدر بود که میشد کاندوم روش کشید. یه کاندوم براش گذاشتم و شروع کردم به خوردنش. شاید 6 یا 7 دقیقه طول کشید تا باز هم رسید. دیگه داشت از حال میرفت. کمکش کردم رو تخت نشست تا یه کم حالش برگرده. تو این مدت منم لباسهام را کامل پوشیدم. بعد که نفسش درست شد پا شد و کاندومش را درآورد و زیپ شلوارش را بست. قبل از این که از اتاق بریم بیرون دوباره کیفش را درآورد و 2000 تای دیگه بهم داد. نمیدونستم چی بگم. نمیخواستم قبول کنم. آخه 3500 تا برای فقط یه ساعت سکس به نظرم خیلی زیاد بود. اما اون اصرار میکرد. پول ها را گرفتم. تا حالا برای سکس یه قرون هم پول نگرفته بودم و حالا برای اولین بار داشتم 3500 پوند میگرفتم.
بر خلاف اون که فکر میکردم حس بدی نداشتم. پایین که رفتم یه کم دخترها سر به سرم گذاشتن. اما همش شوخی بود. بعداً از مدیر اونجا شنیدم که این آقا مدیر یکی از بزرگترین شرکت های تبلیغاتی و چاپ مجله توی منچستره و این که حتماً هفته ای یک بار اونجا میاد. بعد از این ماجرا اون آقا را هر هفته میبینمش و همیشه وقتی میاد اول میاد پیش من و میپرسه که میخوام باهاش بخوابم یا نه. و جالب اینه که وقتی میگم که نمیتونم با لبخند میگه اشکال نداره و میره یکی دیگه از دخترها را انتخاب میکنه و وقتی که قبول میکنم باهاش بخوابم بدون چون و چرا 1500 پوند میده. ظاهراً برای کاری که من دارم میکنم یه سوژه خیلی خوب پیدا شده.
در کل حالم خوبه. مرسی از همه ایمیل ها و پیغام هایی که برام گذاشته بودین. به شدت سرم شلوغه و خیلی فرصت نمیکنم تو اینترنت بیام اصلاً. ولی سعی میکنم مرتب تر بیام از این به بعد. حتماً منتظر پیغامهاتون هستم.  

روزهای سخت ولی شیرین

سلام به همه دوستای خوبم. سحر همینجاست. هیچ جا نرفته. ولی سرش به شدت شلوغه. باور کنین خودمم باورم نمیشد که این کار جدیدم اینقدر ازم وقت و انرژی بگیره. وقتی رئیس جدیدم مبلغی به این بزرگی به عنوان دستمزد بهم پیشنهاد کرد فکر میکردم خوب در ازای یه کار تحقیقاتی پول خوبی گیرم میاد. البته الان هم باز به پولش میارزه. ولی جداً همه وقتم را دارم پاش میذارم. 
خلاصه این که جایی نرفتم. همینجام. یه خوه خوب اجاره کردم و زندگی خیلی بهتری دارم. افسردگیم تقریباً کاملاً از بین رفته. و سیگار هم کمتر میکشم. اما در عوض مشروب بیشتر میخورم :)) سعی میکنم زود زود دوباره نوشتنم را شروع کنم. 

آهان راستی، یه اتفاق مهم این که برای اولین بار سکس در ازای پول را هم تجربه کردم. البته باز هم نه به خاطر پولش، بلکه بیشتر به خاطر این که باید به یکی دوتا از مردهایی که میخواستم راجع بهشون بدونم نزدیک بشم و برای این کار هیچ راهی بهتر از خوابیدن باهاشون نبود. و به دست آوردن اعتمادشون. خیلی احساس بدی نبود البته. اونقدری که همیشه ازش بدم میومد. سکس سکسه دیگه ;) 

مرسی که هنوز اینجا سر میزنین. دوستتون دارم

بووووس
سحر