به تو که فکر میکنم


خیلی وقت پیش، وقتی یک نفر  را خیلی دوست می داشتم متن زیر را برایش نوشتم. امروز بعد از سالها دیگر نه به آن شخص نیازی دارم و نه احساسی. و نه دیگر به نگه داشتن این متن. برای اولین و آخرین بار اینجا مینویسمش و تمام.
********************
به تو که فکر میکنم
به تو که فکر میکنم انگار کسی همه رگهای تنم را از درون میکشد
به تو که فکر میکنم انگار تمام تنم آتش میشود
به تو که فکر میکنم انگار کسی معجون عشق و شهوت به خوردم میدهد
انگار شیطان کنار گوشم آواز میخواند
انگار حوا سیب در دست به نظاره ام نشسته است
به تو که فکر میکنم پستانهایم تیر میکشند
به تو که فکر میکنم دهان زنانگی ام آب می افتد
به تو که فکر میکنم تمام تنم نبض میشود
و با هر طپش نبض، شهوتی پنهان به زنانگی ام راه پیدا میکند.
به تو که فکر میکنم، دهانم خشک میشود، آتش میشود، شهوت میشود
به تو که فکر میکنم دهانم عطش تنت را میگیرد و زبانم بهانه اش را
به تو که فکر میکنم زن بودنم در زنانگیم خلاصه میشود
به تو که فکر میکنم همه شهوت میشوم، پتیاره می شوم، بی شرم می شوم
دلم هوای آغوشت را میکند
دلم برای بوسیدنهایت تنگ میشود
دلم برای مردانگیت یک ذره میشود
تنم برای بوسه هایت، برای دستهایت، برای دهانت، و برای تنت داغ میشود
به تو که فکر میکنم خودم را با تو میبینم،
که با تو خوابیده ام،
که با تو به اوج رسیده ام
و با تو آرام گرفته ام
به تو که فکر میکنم، همه زنانگیم همه مردانگیت را میخواهد
و همه تنم همه تنت را
به تو که فکر میکنم عجیب بی شرم میشوم
آنقدر که دلم میخواهد برهنه شوم، که برهنه شوی
و تن برهنه ام را از آن خود کنی. و آن کنی که آرامت میکند. که من آرامشم را در آرامش تو میابم.
آتش میشوم وقتی به تو فکر میکنم

سحر، تیرماه 1387


روابط دختر و پسر اینطرف دنیا

راستش بعد از چند تا کامنت که بین من و چند تا از دوستای خوب وبلاگ رد و بدل شد، تصمیم گرفتم راجع به نوع روابط جنسی آدمها بیرون از ایران بنویسم. گرچه من فقط میتونم راجع به روابط توی انگلیس توضیح بدم، اما این فرهنگ توی اغلب کشورعای دیگه هم کم و بیش رایجه. اما قبل از این که وارد بحث بشم توضیح بدم که هیچکدوم از چیزهایی که من اینجا مینویسم به معنی نفی و یا تأیید اون رفتار نیست. من فقط سعی میکنم واقعیت ها را اونطوری که دیدم توضیح بدم. فارغ از رشته تحصیلیم و به خصوص گرایش فانتزی های سکسی. 
اول از همه، اینجا روابط جنسی هر کسی که به 18 سال رسیده باشه فقط و فقط به خودش مربوطه. هیچ قانونی (نوشته یا نانوشته) روابط جنسی آدم ها را کنترل نمیکنه. به خاطر همین کسی که به سنین نوجوانی و جوانی میرسه، میتونه با هر کس و هرجا و هر موقع سکس داشته باشه. و مهم این که داشتن تعداد زیادی رابطه جنسی با آدم های متعدد به هیچ وجه عمل ناپسندی محسوب نمیشه. 
این اما تا اونجا پیش میره که دختر یا پسر به یه نفر دیگه متعهد میشه. باز بر خلاف ایران، این تعهد از جنس ازدواج نیست. بلکه اون چیزیه که اینها بهش دوست دختر یا دوست پسر میگن. بنابراین یه تفاوت عمده بین این مفهوم توی ایران و بیرون از ایران وجود داره. مفهوم دوست پسر یا دوست دختر اینجا دقیقاً همون تعهداتی را با خودش در بر داره که مفهوم شوهر یا زن توی ایران داره. وقتی شما دوست پسر داری، یعنی متعهد شدی که که با پسر دیگه ای نخوابی. شما وقتی با یه پسر دوست میشی و تصمیم میگیرین که دوست دختر و دوست پسر همدیگه باشین، هیچ کدوم از طرفین کاری نداره که شما قبلش با چند نفر خوابیدین و چی کارا کردین. مهم اینه که از الان تصمیم میگیرین فقط با هم بخوابین و نه با کس دیگه. برای این تعهد نه قانونی هست و نه چیز مذهبی محسوب میشه. همه چیز فقط و فقط تعهدات و تصمیمات بین آدم هاست. شما میتونی با دوست پسرت یا اگه پسری با دوست دخترت بچه دار بشین. میتونین با هم خونه بخرین. میتونین با هم توی یه خونه زندگی کنین. و میتونین اگه نخواستین از هم جدا شین. چیزی که ازدواج این وسط اضافه میکنه یه تعهد بلند مدت تر و محکم تره. فقط همین. وقتی شما ازدواج میکنین قانونی میاد وسط که اگه خواستین از هم جدا شین معلوم میکنه اموال مشترک مال کیه و ... 
اینجا هم مثل ایران و خیلی جاهای دیگه دنیا، فاحشگی به عنوان یه شغل مقبولیت اجتماعی نداره. گرچه توی خیلی از کشورها یه شغل قانونی محسوب میشه که شما بابتش مالیات هم میدی. گرچه من شخصاً با این موضوع که خیلی از مردم فاحشه ها را طبقه پایین جامعه میدونن مشکل دارم، اما خوب این واقعیتیه که وجود داره. اما باز یه تفاوت عمده بین ایران و انگلیس توی تعریف این مفهوم هست. توی ایران به محض این که شما خارج از چارچوب ازدواج با کسی بخوابی اسمتون میشه جنده. اما اینجا جنده یا فاحشه کسیه که به ازای دریافت پول با مردهای غریبه سکس میکنه. شما اگه از شوهرت یا از دوست پسرت جدا بشی، آزادی که با هرکسی که میخوای بخوابی. و این اصلاً چیز بدی نیست. 
از لحاظ نوع پوشش و لباس، اینجا بیشتر چیزیه که مردم برای زیبایی میپوشند تا برای پوشیدگی. و نوع لباس پوشیدن افراد به هیچ وجه بیانگر شخصیت و به قول دوستان داخل ایران عفتشون نیست. اینجا سکسی بودن برای یه خانوم چیز منفی نیست. خیلی از خانوم ها اتفاقاً سکسی لباس میپوشن و از این که همکارشون یا دوستشون بگه چقدر امروز سکسی شدی یا چقدر امروز خوشکل شدی نه تنها ناراحت نمیشن بلکه خوشحال میشن و تشکر میکنن. اینجا بدن من به عنوان یه زن فقط متعلق به خودمه و نه حتی دوست پسرم یا شوهرم. میتونم به هرکس که دوست دارم نشونش بدم. میتونم هرجور که میخوام آرایشش کنم. باز هم میگم اینهایی که من میگم فقط حد و حدود آزادی های فردی هستند. و گرنه همه آدم ها لزوماً اینطور نیستن. ممکنه مردهایی باشند (که هستند) که دوست ندارن دوست دخترشون لباس خیلی باز بپوشه. که دوست ندارن با شلوارک خیلی کوتاه بره سر کار. که پستانهاش خیلی از توی یقه پیدا باشه. اما اینها همه تفاوت های شخصیتی بین آدم ها هستند. گرچه خیلی از این رفتارها موقعی که برای طرف مقابل آزاردهنده میشن به راحتی میان و به روانشناس مراجعه میکنند. خیلی از رفتارهایی که سعی در مالکیت طرف مقابل دارند ریشه هایی درون شخصیت آدم دارند که میشه با چند جلسه روانکاوی پیدا کرد و اصلاحشون کرد. 
و آخرین و شاید یکی از مهمترین تفاوت هایی که الان توی ذهنم هست این که اینجا رابطه جنسی یعنی به عبارت خیلی روشن فرو کردن اندام جنسی مرد توی اندام جنسی زن و یا سکس دهانی و یا هر کار دیگه ای که باعث ارضا شدن جنسی طرف مقابل بشه. مثلاً مرد آبش بیاد یا زن به ارگاسم برسه. غیر از این را معمولاً رابطه جنسی محسوب نمیکنند. اولاً که اینجا بغل کردن و بوسیدن یه چیز خیلی حیلی عادی بین زن و مرد حساب میشه. در حد دست دادن آقایون با هم توی ایران. من وقتی یه همکار یا دوستم را میبینم و از دیدنش خوشحال میشم میبوسمش. و بغلش میکنم. هرچی بیشتر بهش نزدیک باشم و هرچی بیشتر دلم براش تنگ شده باشه محکم تر و طولانی تر بغلش میکنم. اما این به هیچ وجه رنگ و بوی سکس نداره. اما حتی از این حد که بگذریم هم رابطه های بین زن و مرد تا وقتی به اون مرحله نرسه رابطه جنسی محسوب نمیشه. اینجا هم خیلی پیش میاد که یه زن و مرد از هم خوششون میاد. مثلاً دوتا همکار یا هم کلاسی. ممکنه هردوشون ازدواج کرده باشند یا دوست پسر داشته باشن. ممکنه این رابطه نزدیک هم بشه، اما تا وقتی که به دوست داشتن، بوسیدن لبها و سکس نرسه خیانت محسوب نمیشه. خوب من همینجا اعتراف میکنم که رابطه ای که من با چند تا از همکارام پیدا کردم و به خاطرش نهایتاً از شوهر اولم جدا شدم طبق عرف اینجا خیانت محسوب میشد. گرچه من از انجام اون کار پشیمون نیستم، اما شاید راه درستش این بود که اول از شوهرم جدا میشدم. 
امیدوارم تونسته باشم یه مقدار راجع به روابط زن و مرد توی انگلیس و احتمالاً خیلی جاهای دیگه یه دید کلی بهتون داده باشم. خوشحال میشم اگه سؤال یا مطلبی داشتید با من در میون بگذارید. 

دوست ایرانی من

چند وقتی میشه که باهاش دوست هستم. مرد نسبتاً جا افتاده ایه. نه که سنش زیاد باشه، اما حدودای 40 ساله میزنه. راستش هیچوقت ازش نپرسیدم سنش چقدره. آدم سنش که بالاتر میره نسبت به این سؤال حساس تر میشه. بر خلاف مردهای دیگه ای که باهاشون دوست بودم و سکس داشتم این یکی ایرانیه. این یکی هم از مشتری های تقریباً ثابت کتاب فروشیه و حداقل هفته ای یک بار اون طرفها پیداش میشه. تفاوت بزرگش با بقیه دوست های دیگه ام اینه که متأهله و با خانومش اینجا زندگی میکنند. خانومش را خیلی خیلی دوست داره و همیشه تأکید میکنه که به هیچ وجه حاضر نیست زندگی خانوادگیش لطمه ای بخوره. میگه هیچوقت تو زندگیش زن دیگه ای غیر از خانومش را دوست نداشته. گرچه چند باری سکس در ازای پول را تجربه کرده. اما این فقط برای جنبه سکسش بوده و نه برای دوست داشتن. راستش نمیدونم حالا که من ازش پولی نمیگیرم چه حسی نسبت به رابطمون داره. شاید من فقط براش یه سنگ صبورم که همه تضادهای روابط قبلی و فعلیش را برام حرف میزنه. شاید فقط با این کار آروم میشه. شاید که نه، حتماً همینطوره. خودش یه بار گفت اگه دوست ندارم سکس کنیم اشکالی نداره، فقط میخواد یه دوست داشته باشه که فارغ از هر چیز دیگه بتونه حرفهاش را بهش بزنه. یه دوستی که اینقدر باهاش راحت باشه که بتونه از خصوصی ترین رابطه هاش با کلمات ساده و بدون هیچ تکلفی حرف بزنه. و در عین حال اینقدر دور باشه که این حرف زدن ها را بتونه مثل یه خواب شب، وقتی به زندگی واقعیش برگشت بذاره کنار. انگار که هیچوقت اتفاق نیفتاده. انگار که هیچ کس تو این دنیا چنین چیزی را ازش نشنیده.
آدم موجهیه. کار خیلی خوبی داره. درآمدش خیلی خوبه. شیک لباس میپوشه. همیشه مرتبه. بین همکارها و دوستاش هیچکس حتی فکرش را هم نمیکنه که اون یه رابطه پنهانی با کس دیگه ای داره. و حتی فکر این که این رابطه ها ممکنه یه روز لو برن دیوونه اش میکنه. عکس زنش را بهم نشون داده. دختر خیلی خوبی به نظر میاد. خوشکله. و حتی سکسی لباس میپوشه. خلاصه اش این که به نظر یه زوج ایده آل میان. اما من میدونم که اینطوری ها هم نیست.
شاید اگه من روانشناسی با گرایش سکس نمیخوندم هیچوقت نمیتونستم دلیل رفتار متضاد چنین مردی را بفهمم. شاید اگه من هم میخواستم مثل خیلی دیگه از زنهای ایرانی فکر کنم دلیل این موضوع را فقط "دله" بودن مردها عنوان میکردم. اما من فرق مردهای دله را با مردهای پابند میفهمم. حتی توی همون نگاه اول. این مرد دله نیست. این مرد مردی نیست که اگه پاش بیفته با هر زنی بخوابه. این مرد مردیه که حتی وقتی به زنی پول میده که باهاش سکس داشته باشه، اون چیزی که ارضاش میکنه خود سکس نیست.
من درد این مردهای کشورم را خیلی خوب میفهمم. و شاید فقط به همین خاطر تصمیم گرفتم که کمکش کنم. اون توی ایران بزرگ شده. بیشتر از 30 سال از عمرش را توی کشوری گذرونده که توش رابطه زن و مرد یه چیز نفرین شده و جرم بوده. بیشتر از 30 سال از عمرش که شامل همه دوران نوجوانی و جوانیش میشه. توی همه این 30 سال بهش یاد داده اند که حتی نگاه کردن به تن و اندام یه زن عمل ناپسندیده ای به حساب میاد. چه رسد به دست زدن بهش. چه برسه به سکس کردن باهاش. بهش یاد داده اند که ارزش یک مرد و یک زن اینه که بدن خودش را از هر گونه لذت جنسی محروم کنه تا اینکه اون را به همسرش تقدیم کنه.
حالا این مرد بزرگ شده، ازدواج کرده، همه اونچه را که جامعه مریض ایران بهش یاد داده مو به مو اجرا کرده. حالا اومده بیرون از ایران. چیزهای زیادی میبینه. میبینه که نوجوون و جوون اینجا لذت جنسی را به کرات تجربه میکنه. و وقتی که ازدواج میکنه همه اونچه را که باید تا حالا میکرده کرده. و حالا فقط به زندگیش میچسبه. حالا این مرد میبینه که جامعه چه کلاه گشادی سرش گذاشته. حالا فکر میکنه که تصور این که باید در تمام طول عمرش فقط و فقط بدن یک زن را تجربه کنه خیلی ناعادلانه است. حتی اگه اون زن همه عشقش باشه. اون نمیخواد به زنش خیانت کنه. اما چیزهایی هست که زنش نمیتونه بهش بده. اون فقط میخواد اون عادت های کهنه را دور بریزه. اون میخواد یاد بگیره که زنهای دیگه را بغل کنه و ببوسه بدون این که این کار شروع سکس باشه.  اون میخواد بدن های دیگه را لمس کنه. فقط برای این که بتونه از اون احساس لعنتی رها بشه. گاهی به فاحشه خانه میره فقط برای این که اونجا میتونه اونجا تا دلش میخواد به تن و بدن زنها زل بزنه. اون از رفتن به این جور جاها دنبال سکس نیست. اون فقط میخواد این زنجیرها را از دست و پای روحش باز کنه. فقط میخواد کنار یه زن غریبه بشینه و در حین صحبت به پستوناش زل بزنه. به دست و پاهاش دست بزنه. هر حرفی که دوست داره بهش بزنه. که کیرش بزرگ بشه و لازم نباشه قایمش کنه.
خوب ولی اون از من چی میخواد؟ این یکی از مهمترین سؤال های توی ذهنم بوده همیشه. یعنی من فقط براش یکی از همون زنها هستم که فقط مجانی همون سرویس را بهش میدم؟ نه. من قرار بوده قسمت های دیگه ای از روحش را آزاد کنم. قسمت هایی که باید همسرش باز میکرد و اون هم به خاطر همین زنجیرهایی که جامعه ایران به دست و پاش زده نمیتونه کمکی کنه. حالا این مرد ایرانی توی جامعه باز اینجا چیزهایی میبینه که دلش میخواد با همسرش تجربه کنه. و همسر که خودش گرفتاره نمیتونه کمکش کنه.
این مرد میخواد انواع مختلف سکس را با همسرش داشته باشه. میخواد سکس دهانی با همسرش داشته باشه. بخوره و خورده بشه. و همسر از هر دو بدش میاد. میخواد وقتی توی سکس آبش میاد به هیچی فکر نکنه و فقط خودشو رها کنه. اما همسرش نگران نجس شدن و کثیف شدن خودش و رختخوابه. میخواد همسرش را چنان به ارگاسم برسونه که جیغ بزنه و خودش را رها کنه. اما اون از این کار میترسه و جلوی ارضای خودش را میگیره.
و من همه اینها را از کجا فهمیدم؟ از اونجایی که این دوست عزیز هربار که با من میخوابه همه تلاشش برای ارضا کردن منه. هروقت که توی رختخواب منه بیشتر من از لحاظ جنسی ارضا میشم تا اون. دوست داره پستونهام را بخوره و بخوره و بخوره.  از این که من این کارو دوست دارم بیشتر لذت میبره تا خود ارضا شدنش. از این که من از دست زدن به آبش چندشم نمیشه خیلی لذت میبره.
و من میدونم. اون همه اینها را دوست داره، نه فقط به خاطر یکی دو دقیقه ای که لذت ارضا شدن را تجربه میکنه. بلکه به خاطر یک ساعتی که لذت آزادی را تجربه میکنه. لذت مرد بودن و زنی را ارضا کردن.