خستگی ها و دوستی ها

این روزها مشغول تکمیل مراحل نهایی پروژه تحقیقاتی جدیدمون هستیم. بالاخره بعد از مدتها بالاخره میشه یه نفس کشید. امیدوارم البته. امسال زمستون اینجا خیلی طولانی شد و اون هم همه را کلافه کرده. ماه ها هوای سرد و یخ و برف و ابر واقعاً آدم را افسرده میکنه. این هفته پریود هم بودم و این خودش دلیل مضاعفی برای بی حوصلگی و کلافگی میشه. 
چند شب پیش کارم خیلی طول کشید. خسته و کوفته اومدم خونه. حوصله غذا درست کردن نداشتم. هم خونه هام هم خونه نبودن. یه ساندویچ سر هم کردم که اونم آخر شب فهمیدم یادم رفته بخورم :)) نشستم روی مبل و مکبوکم را روشن کردم و بعد از مدتها رفتم توی فیسبوک. نمیدونم چندصدتا پیغام نخونده و درخواست دوستی و نوتیفیکیشن و اینا داشتم. توی کسایی که  درخواست داده بودن یه دختر خوشکل ایرانی بود از اون سر دنیا. حالا نمیگم از کدوم کشور چون شاید دوست نداشته باشه و اسم واقعیش را هم نمینویسم. من اینجا بهش میگم دلبر. برام جالب بود که وبلاگم را نمیشناخت. ازش پرسیدم چرا من. اد کرده. گفت از عکس بالای فیسبوکم خوشش اومده. عکس فیسبوک من پرچم رنگارنگ سمبل همجنس بازی هست. بهم گفت که به تازگی مهاجرت کرده و ازدواج نکرده و این که به دخترها بیشتر از پسرها علاقه داره. کلی راجع بهش با هم حرف زدیم و من از تجربه هام براش گفتم. کم کم هم صحبت به سکس و سکس چت رسید. هردومون واقعاً خیس شده بودیم. اون برای من عکسهای تن و بدن خوشکلش را فرستاد. اما من نتونستم بفرستم چون دوست نداشتم وقتی پریودم از خودم عکس بگیرم. کلی با هم از راه دور حال کردیم و خدافظی کردیم چون من میخواستم برم بخوابم. 
بعد از خدافظی رفتم مسواک زدم و رفتم که بخوابم. اما هرکار میکردم خوابم نمیبرد. عجیب دلم هوس سکس کرده بود. به خودم لعنت کردم که نمیتونستم سکس درست و حسابی داشته باشم. آخر خودم زورم به خودم نرسید. بلند شدم و به یکی از دوستهام زنگ زدم. یه پسر مجرد بیست و چند ساله که حدوداً 10 سالی از من جوون تره و آپارتمانش نزدیک آپارتمان من توی مرکز شهره. ساعت حدود 12 شب بود حالا. بهش گفتم میخوام شب پیشش باشم و گفتم یا تو پاشو بیا اینجا یا من میام. من همیشه از دوستایی که همیشه پایه همه چیز هستن خیلی خوشم میاد. همون موقع پاشد اومد و 10 دقیقه بعدش تو آپارتمان من بود. اینقدر براش عادی بود که من ازش سکس بخوام که حتی ازم هیچ سؤالی نکرد. وقتی اومد تو بغلش کردم و قبل از هر چیز حسابی لب همدیگه را بوسیدیم. بعدش همینطور که داشت لبمو میخورد دستش را روی تنم میکشید. اول از زیر پیرهنم سینه هام را گرفت و حسابی بازی کرد. من خیس خیس بودم. بعد دستش را برد پایین و خواست بکنه توی شورتم.  سریع دستش را گرفتم و گداشتم روی شورتم. همین کافی بود که بفهمه من پریودم. لبهام را ول کرد و با تعجب نگام کرد. دستش را گرفتم و بردمش تو و یه سر بردمش تو رختخوابم. ماجرای خودم را براش تعریف کردم. پرسید خوب الان چیکار میتونه بکنه. بهش گفتم فقط بخوابه و تا میتونه کیف کنه. کمربندش را باز کردم و شلوار و شورتش را با هم درآوردم. وقتی شروع به خوردنش کردم از اون آه ها کشید که من خیلی خیلی دوست دارم. خودش میدونست که وقتی من شروع به خوردنش میکنم بهترین کاری که میتونه بکنه اینه که فکر اضافی نکنه و به جای من هیچ تصمیمی نگیره. قبلاً بهش گفته بودم که تنها چیزی که موقع خوردنش ازش انتظار دارم که وقتی آبش میاد بهم بگه. من خودم تصمیم میگیرم که چیکار کنم. وقتی فهمیدم داره میرسه توی دستم نگهش داشتم و براش بوسیدمش تا همه آبش خالی شد. بعدش کنار هم دراز کشیدیم و من سرم را گذاشتم رو سینه اش و با دستم با کیرش بازی میکردم و اون با موهام بازی میکرد. انگار دلش برام سوخته باشه پرسید چیکار کنه منم ارگاسم بشم. بهش گفتم لازم نیست. بهش توضیح دادم که برای دخترها همیشه ارگاسم وسط پا مهم نیست. گاهی هم لازمه که ارگاسم احساسی بشیم. این که من بدونم میتونم تو را از خونه ات بیارم اینجا، اینقدر تحریکت کنم که دیوونه بشی، برسونمت و آبت را خالی کنم و بعدش با خیال راحت کنارم بخوابی و من دستم وسط پات باشه بدون این که نگران چیزی باشی یا منتظر اتفاقی باشی، همین به من آرامش میده. همین یعنی من هنوز سکشوالی دختر دوست داشتنی ای هستم. همین یعنی من میتونم هرکدوم از مردهای زندگیم را هر موقع بخوام داشته باشم. این که من تونستم یه پسر بیست و چند ساله را طوری آموزش بدم که مثل یه مرد چهل ساله از سکس لذت ببره یعنی کارم را خیلی خوب بلدم. 
همینطور که داشتم اینها را براش توضیح میدادم صدای نفسش سنگین شد. نگاهش کردم. خواب بود. یواش تو ادامه حرفهام گفتم و همین که میتونم اینجوری خوابت کنم وقتی کیرت تو دستمه یعنی همه جوره مال منی. میخواستم برم دستم را بشورم اما ترسیدم بیدارش کنم. یه پتو کشیدم روی جفتمون و همونطور با چراغ روشن خوابمون برد. 
صبح که بیدار شدم از این که مردهایی دارم که میتونم حتی وقتی پریودم لخت پیش هم بخوابیم و صبح با هم بیدار شیم از خودم خوشم اومد. بیدارش کردم. پاشد و پیشنهاد کرد با هم بریم حموم. پتو را از رو خودم زدم کنار و با دست به شورتم اشاره کردم. یه لعنت به خودش فرستاد و رفت دوش گرفت و خدافظی کرد و رفت. و من حتی از زیر پتو بیرون نیومدم. از همونجا با مدیر تیممون مسیج دادم که حالم خوب نیست و زودتر از ظهر نمیتونم بیام. بعد شروع کردم با خودم ور رفتن و وقتی ارگاسم شدم دوباره گرفتم خوابیدم. وای که چقدر این خواب چسبید. انگار خستگی مدتها سکس نداشتن را از تنم درآورده بود.