کادوی عید

دیروز عصر خونه بودم که زنگ زد. عید را تبریک گفت و کلی حال و احوال کردیم. پرسید خونه هستم یا نه. میخواست بیاد همدیگه را ببینیم. یه ساعت بعدش اونجا بود. از دیدنش خوشحال شدم. چند هفته ای میشد ندیده بودمش. خواستم مشروب بیارم گفت نمیخواد. چون به خانومش نگفته که میاد اینجا و نمیخواد وقتی میره خونه بوی الکل بده. خوب اشکالی هم نداشت. چایی درست کردم و نشستیم چایی خوردیم. بعد در کیفش را باز کرد و یه هدیه از توش درآورد. حسابی سوپرایزم کرد با این کارش. خیلی خوشحال شدم. بلند شدم محکم بغلش کردم و بوسش کردم. بعد همونجا پیشش نشستم و کادوش را باز کردم. یه لباس خوشکل strapless (فارسیش یادم رفته  کسی یادش هست بگه چی میشد؟) بود با دامن کوتاه. رنگ زمینه اش قرمز بود، ولی گلهای خوشکل مشکی داشت و به خاطر همین میتونستم با هر کفش مشکی بپوشمش. بهش گفتم روش را برگردونه که من بپوشمش. خندید و سرش را به طرف تلویزیون چرخوند. بلوز و شلوارم را درآوردم و لباس جدیدم را پوشیدم. همه چیزش درست اندازه ام بود. بهش گفتم میتونه نگاه کنه. برگشت نگاه کرد. چشمهاش برق زد. من هم خیلی خوشحال بودم. باز بغلش کردم و بوسیدمش. دوست داشتم همینجور پوشیده باشمش. شلوار و بلوزم را برداشتم و انداختم روی مبل و با همون لباس نشستم روبروش. حس کردم حواسش رفته به شونه ها و رونهای من که حالا کامل بیرون بودند. با این که زیاد باهاش خوابیده بودم، اما حالا حس خوبی نداشتم که ببینم زیر چشمی میخواد به پاهام یا شونه هام نگاه کنه. موهامو که بسته بودم باز کزدم و ریختم سر شونه هام. اما انگار فرقی نکرد.
برای این که حواسش را پرت کنم احوال خانومش را پرسیدم. خیلی رسمی گفت خوبه و سلام میرسونه. اما ته حرش نگرانی و ناراحتی را میشد راحت خوند. ازش پرسیدم چیزی شده؟ یه کم من و من کرد. بعد گفت " سحر من که با تو رودروایسی ندارم، راستش من دارم فکر میکنم ازش جدا شم". مثل برق گرفته ها شدم. اگه یه زوج ایرانی دور و برم بودن که من میتونستم قسم بخورم رابطه شون خیلی با هم خوبه این دوتا بودن. گرچه من چند باری باهاش خوابیده بودم، اما به وضوح میدونستم که عاشق زنشه و من براش حتی یه رابطه موازی هم نیستم. من همیشه براش دوست دختری بودم که باهام دردل میکرده و راحت از زندگیش حرف میزده. از همه چیز زندگیش، از کارش گرفته تا رابطه اش با خانومش. اما اینها همه فقط در حد دوستی بود. اگه رابطه اش با خانومش حتی یک ذره هم متزلزل بود من میتونستم اینو خیلی راحت توی دوره هایی که با هم سکس میکردیم بفهمم. این چیزها به راحتی از چشم یه زن مخفی نمیمونه. به خصوص کسی مثل من.
از اون طرف خانومش هم از دوستای خوب منه. ما اقلاً هفته ای یک بار با هم حرف میزنیم و غیر از این چند هفته اخیر، تقریباً هفته ای یه بار همدیگه را میبینیم. و برای من عجیب بود که چنین مشکلی که داره باعث جدایی این دوتا میشه تا حالا از من مخفی مونده.
کلی نشستم باهاش حرف زدم. بهش گفتم به خانومش زنگ بزنه و بگه دیرتر میاد تا من ببینم چیکار میتونم بکنم. تا تونستم سعی کردم از زیر زبونش حرف بکشم بیرون. و هرچی حرف میزدیم من بیشتر به این نتیجه میرسیدم که تقریباً همه حرفش اینه که زنهای مردم اینجور، زن من اونجور. به شدت داشت خانومش را با زنهای دیگه مقایسه میکرد. میدونم که مقایسه از نظر قیافه و بدن و این چیزها نبود. چرا که خانومش انصافاً یکی از خوشکل ترین دخترهای ایرانیه که من اینجا میشناسم. از اونجایی که من همیشه باهاش راحت حرف زده بودم تونستم از توی حرفهاش بکشم بیرون که ریشه همه مشکلاتشون سکسه دوباره. قبلاً هم اینها توی همین موضوع به مشکل خورده بودن. خانومش با این که خیلی خوشکل و خوش هیکله، اما اصلاً دختر سکسی ای نیست. از اون دخترهای ایرانیه که سکس را یه وظیفه کثیف میدونن که مجبورن برای شوهرشون انجام بدن. از اونهایی که شوهرشون را سرچشمه شهوترانی میبینن که انگار صبح و شب منتظره یه جا گیرشون بیاره و بکنتشون. و از اون طرف این آقا که بسیار سکسیه. و مرتب پورن تماشا میکنه. و بعدش معلومه دیگه، انتظار داره خانومش یه چیزی باشه در حد اونهایی که توی فیلم میبینه و خانومش نه تنها شبیه اونها هم نیست، بلکه سکس را یه چیز زوری و کثیف هم میدونه.
فهمیدم که این بده بستون و از این التماس و از اون ناز و ادا مدتیه که ادامه داشته. و حالا روح هردوشون توی این رابطه خورده شده. و من میدونستم که چطوری میشه درستش کرد. فقط نمیخواستم مستقیم بهش چیزی بگم. همینطور که داشتیم حرف میزدیم رفتم کنارش نشستم. بازوش را آروم گرفتم. انگار تمام ماهیچه هاش منقبض شده بودند. کم کم خودم را بیشتر بهش چسبوندم. کم کم دستش را گرفتم و نوازش کردم. کم کم سرم را گذاشتم رو سینه اش و به حرفهاش گوش دادم. و اون کم کم بغلم کرد. و شروع کرد به نوازش. نوازشش خیلی زود به جاهای حساس رسید. خیلی زودتر از اونی که فکر میکردم برهنه توی بغل همدیگه بودیم. و خیلی زود نفس هامون به شماره افتاد و به اوج رسیدیم. موقعی که داشت میرسید ازم بیرون آورد و همه آبش را ریخت روی تنم. واقعاً از زیادیش تعجب کردم. معلوم بود روزهاست (اگه نه هفته ها) که ارضا نشده. وقتی تموم شد بی حال افتاد کنارم روی تخت. خودم را کشیدم کنارش و بازوش را گرفتم و بوسیدم و شروع کردم با موهای سینه اش بازی کردن. حس کردم داره میخنده. برگشتم تو صورتش نگاه کردم دیدم داره گریه میکنه. ازش پرسیدم چشه. گفت "سحر تو باورت میشه همین کاری که تو الان کردی شده آرزوی من؟" پرسیدم "کدوم کار؟ من که کاری نکردم". گفت:"دقیقاً. همین که کاری نکردی. اگه من این کار را با .... کرده بودم الان یه دعوای حسابی راه افتاده بود. که چرا آب نجسم را ریختم رو تنش. سحر باورت میشه ما بعد از 6 سال زندگی مشترک تا حالا بدون کاندوم با هم سکس نکردیم؟ سحر باورت میشه من آرزوم شده که بعد از سکس نیم ساعت پیشش دراز بکشم و نوازشش کنم؟ به محض این که کارم تموم میشه انگار یه کوه از رو دوشش برداشتن. پا میشه میره دوش میگیره که تمیز بشه. سحر من اگه این حرفها را به تو نزنم دیوونه میشم. اما باورت میشه من تا حالا اونجای زنم را نخوردم؟ باورت میشه که اگه من هر دو سه هفته بک بار بهش التماس نکنم برای سکس همین ماهی یکی دو بار را هم خبری نمیشه؟..."
خیلی حرف زد. و من فقط گوش کردم. انگار خالی شده بود. بلند شدیم. من رفتم یه دوش گرفتم و اون یه چایی درست کرد با هم خوردیم. وقتی میخواست بره رفتم یه عطر مردونه از تو اتاقم آوردم بهش دادم که بزنه که بوی سیگاری که من کشیده بودم و بوی تن زنونه روی بدنش نمونده باشه. گرفت و زد. دم در باز بغلش کردم و یه کم سرم را تو سینه اش گذاشتم. انگار ماهیچه هاش دیگه اونطوری منقبض نبودن. خدافظی کرد و رفت.
امروز سر کار بودم که دیدم موبایلم زنگ زد. خانومش بود. خیلی خوشحال بود و آروم. دعوتم کرد که این آخر هفته برم خونه شون. با خوشحالی قبول کردم. فهمیدم که کار دیروزم درست بوده و این زوج جوون و خوشبخت را برگردونده به زندگی عادیشون. که نیاز زیاد مرد و عدم توجه زن باعث شده بود تنش بینشون به شدت بالا بره، اینقدر که داشت زندگی قشنگشون را از هم میپاشید. نمیخواستم راجع بهش چیزی بنویسم. اما یاد حرفهایی افتادم که بعضی ها اینجا بهم زده بودن. که خوابیدن من با مردهای متأهل خانوادشون را از هم میپاشه. فقط خواستم بنویسم که بدونن من چطور تونستم یه زندگی را با سکس نجات بدم. طبیعتاً نمیتونم تعمیمش بدم و قبول دارم که زندگی های زیادی به خاطر خیانت زن یا مرد از هم پاشیده شده. اما من کار خودم را بلدم ;)    

۶ نظر:

  1. هاهاهاهاهاهاها...... اساسا اهمیتی نداره که این کاری که شما کردی درست هست یا درست نیست، دوست داشتی نداشتی، جزیی از ویژه گی های شماست که براحتی میتونی با کسی بخابی(که میتونه یه ویژکی بسیار خوب و مثبت باشه از دیده مکن)یا هر عنوانی که میشه بهش داد... اما خواهشی که دارم اینو به حساب زرنگی و تیز هوشی و لطفی که به حقِ یه دوست کردی و یا نجات دادنِِ خانوده و با خودگذشتگی یه زندگی رو سروسامان دادن و...نزارین...این مردی که شما ازش سخن گفتی اگر درک درستی از زندگی داشت میتونست دسته کم یه مدتی رو خودارضایی کنه و تلاشش رو بکنه تا این رابته رو درست کنه و.... اخه مگه میشه برای نمونه من پدرو مادرم رو دوست دارم اما خوب اون ها به من پول نمیدن، پس من برای مدتی میرم بچه ی یه پدرو مادره دیگه میشم چون اونها به من پول میدم یا پدرو مادرن به من محبت نمیکنن از من خبر نمیگیرن پس من برای فعلا یه پدرو مادره دیگه پید کنم تا دسته کم برای مدتی ذهنیمتم نسبت به اونها خراب نشه تا من حالم خوب بشه و این نیازم بر ترف بشه و برگردم و باز پدرو مادره خودم رو داشته باشم. پدرو مادره دیگه خوبه بده بالاست پایینه، کاریش نمیشه کرد... حال اینکه زیبایی و ظرافت و سکس و .. هرچیزی که مربوت به خانوم این اقاا میشه] همه و همه با هم ویژه گی هایی رو درست کردن که شده زنی برای این مرد. اگه با یکی از اینها مشکل داری اون هم 6 سال دیگه بسیار باید ادمِ کج فهمی باشی که ادامه دادی! شما از کجا میدونی سرکارِخانوم که یه ماهه دیگه زنگ نزن و بگه که از زمانی که دوبازه با تو سکس داشته دیگه سکس با همسرش هیچ لذتی نداره براش!!؟ اساسا از کجحا میدونی که اون روی زنش مخابه اما ذهنیت سازیِ ذهنیش با تو هست!!؟ شما اگر یه لتفی در حقِ دوستی میخای بکنی راهش این نیست دستِ کم..

    پاسخحذف
  2. تو ایران سکس واسه همه شده هیولا و معضل.از بسکه همه بهش فکر میکنیم و کمبودش تو زندگیمون هست الانا شدیم افسار گسیخته و مریض.با یه مشت باید و نباید و تعصب مزخرفی که ساختیم الانا داریم ریشه ی خودمونو میخشکونیم. و این امامزاده ای که درس کردیم داره کمره خودمون میزنه. با تشکر سحرجان

    پاسخحذف
  3. ممنون .عید شما هم مبارکه
    اگه میشه یک فیلم نامه کوتاه هم در مورد سکس ضربدری بنویسید.

    پاسخحذف
  4. یعنی به همین سادگی مشکل چندین و چند ساله او زوج حل شد؟

    پاسخحذف
  5. عجب. کس شعر سرای معروف داش سحر خودمون

    پاسخحذف

مرسی از این که وقت میذاری و کامنت میذاری. سحر