انتقام به روش سحر

دوست داشتم سر به سرش بذارم. از آخرین سکسی که با هم کرده بودیم چند هفته ای میگذشت و تو این چند هفته هیچ سراغی ازم نگرفته بود. ازش عصبانی بودم. اما ازش خوشم میومد. وقتی زنگ زد اول میخواستم دعواش کنم. اما وقتی یاد لذتی افتادم که هر بار تو آغوشش داشتم دلم نیومد. سنش از من خیلی بیشتره و حدودای 50 را داره. اما از اون مردهای با تجربه است که موقع سکس دقیقاً میدونه هر لحظه اش باید چیکار کنه. از این که موهای جوگندمی و مرتبش را چنگ بزنم و فریاد آخر خودم را توی موهای سفید و سیاه سینه اش خفه کنم لذت میبرم. بهش گفتم شب میتونه بیاد پیشم، اما به شرطی که هر چی میگم مو به مو بگه چشم.


شب که اومد یه شلوار جین پوشیده بود با یه پیرهن قرمز راه راه خیلی قشنگ که دکمه یقه اش را باز گذاشته بود و موهای سینه اش ازش پیدا بود. خودم بهش گفته بودم که این طور لباس پوشیدن مردها را دوست دارم. عطر تلخ و ملایمش دیوانه کننده بود. ته ریشش را نزده بود و ریشهاش که اطراف لب و دهنش سفید شده بود سنش را بیشتر از اونی که بود نشون میداد. لبهاش را بوسیدم و بغلش کردم. یه بطری شراب سفید مورد علاقه من را آورده بود. من توی خونه یه دونه کاناپه سه نفره بیشتر ندارم. رفتیم و روش نشستیم. من رفتم دوتا گیلاس آوردم و شرابش را باز کردیم. خنک خنک بود و آماده نوشیدن. خیلی با هم گپ زدیم. یه کم دعواش کردم که چرا این چند وقت پیداش نبوده. هزار تا بهانه آورد. اگه اینقدر دوستش نداشتم ردش میکردم بره. اما سحر وحشی درونم بهم میگفت باید این مرد دوست داشتنی را ادبش کرد. و من میدونستم چطوری این کار را بکنم.

از شراب که گرم شدیم بهش گفتم همه این که امشب چه اتفاقی بیفته بستگی به رفتار تو داره. با تعجب پرسید منظورم چیه؟ بهش گفتم هرچی میگم باید مو به مو اجرا کنی. یه اشتباه کنی باید بذاری بری. بدون شوخی. قبول کرد. همیشه آدم با جنبه ای بوده. بردمش توی اتاق خواب. بهش گفتم رو صندلی میز توالت من بشینه. بعد بهش گفتم:"دستهات را هر کاری میخوای بکن. فقط دستت به من بخوره همون لحظه باید جمع کنی بری". قبول کرد. لباسهاش را کامل درآوردم و پرت کردم رو تخت. بوی پیرهنش دیوانه ام کرده بود. همینطور روی صندلی نشسته بود و دستهاش را از دو طرف آویزون کرده بود. لباسهای خودم را هم در آوردم. حالا هردوتامون لخت لخت بودیم. روی پاهاش نشستم و دستم را انداختم دور گردنش و بوسیدمش. دستهاش را آورد بالا که بغلم کنه. اما زود یادش افتاد که نباید این کار را بکنه. دوباره انداختشون پایین. یه دستم را دور گردنش نگه داشتم و با اون یکی دستم شروع به نوازش تنش کردم. موهای سینه اش را خیلی دوست داشتم. چنگشون زدم. چشمهاش را بسته بود و میدونستم که داره لذت میبره. از روی پاهاش بلند شدم و جلوش نشستم. پاهاش را از هم باز کردم و شروع کردم به بوسیدن و خوردنش. توی پنجاه سالگی به اندازه یه جوون بیست ساله سفت و بزرگ بود. از این که با هر حرکتش توی دهن من یه آه بلند میکشید لذت میبردم. و از این که میدونستم دست نزدن به من الان براش چه عذابیه لذت میبردم. بعد از یک دقیقه ای که لبها و زبونم اوج لذت را بهش دادن پا شدم و بهش گفتم دستهاش را بپیره پشت سرش که به من نخورن. دستهاش را برد پشت سرش و به هم چفت کرد. رفتم جلو و سوارش شدم. تا ته توی من رفت فرو. لذت فرو رفتنش را یه جایی وسط دلم احساس کردم. اون هم همین حس را کرد. دستهاش را آزاد کرد که منو بغل کنه. اما زود دوباره جمعشون کرد. میدونست که باهاش شوخی ندارم. همینطور که توی من بود با دستهام موهاش را چنگ زدذم و سرش را آوردم بالا. اینقدر که بتونم لبهاش را خوب ببوسم. بعد سرش را بغل کردم و سرم را گذاشتم روی سرش. روی اون موهای دوست داشتنی. حالا صورتش رو پستان های من بود و نفسش را روی یکی از پستان هام خوب حس میکردم. دلم میخواست همین الان برم روی تخت بخوابم و بهش بگم بیاد کار را تموم کنه. اما هنوز انتقامم را نگرفته بودم. همینطور که صورتش رو سینه من بود شروع کرد نوک ممه هام را خوردن و لیس زدن. هر بار که زبونش را به نوک پستون هام میکشید حصورش را توی خودم به خوبی حس میکردم. ته ریشش پستونهام را قلقلک میداد، اما من دوست داشتم. یه فکری به سرم زد. بلند شدم و رفتم از توی حمام خمیر اصلاح و تیغ خودم را آوردم. من برای شیو کردن پاهام ازشون استفاده میکردم. اما الان یه نقشه جدید برای این مرد دوست داشتنی داشتم. وقتی برگشتم هنوز بزرگ و سفت بود و با دستش گرفته بودش. بهش اشاره کردم که دستاش را ببره پشتش باز. گوش کرد. رفتم باز روش نشستم و با یه حرکت تا ته کردمش فرو. چند باری خودم را عقب و جلو بردم و حرکتش توی کسم هم من و هم اون را هیجان زده کرد. اما زود ثابت وایسادم باز. خمیر ریش را برداشتم و گفتم باید ساکت بشینی تا من ریشهات را بزنم. اینقدر داشت لذت میبرد که هیچی نمیگفت. فقط گفت که کمرش رو صندلی میز توالت درد گرفته. رفتم براش یکی از صندلی های میز ناهار خوری را از توی سالن آوردم. این یکی پشتی داشت برای تکیه. نشست روی اون صندلی و من باز سوارش شدم و اون بزرگ دوست داشتنی را توی خودم فرو کردم. خمیر ریش به صورتش زدم و شروع کردم به تراشیدن ریشش. خیلی این کار برام لذت داشت. تا حالا برای هیچ مردی این کار را نکرده بودم. تموم که شد با یه حوله که آورده بودم صورتش را تمیز کردم. صورتش خیلی نرم شده بود. باز سرش را بغل کردم و گفتم حالا میتونی با پستونهام هر کار میخوای بکنی. شروع به خوردن و بوسیدنشون کرد. هر چند ثانیه یک بار خودم را یه کم ازش جدا میکردم و میومدم عقب. هر بار بی اختیار میخواست منو بگیره و برگردونه سمت خودش. اما یادش میفتاد که نباید بهم دست بزنه. بعد از چند بار که این کار را کردم دستهام را گذاشتم روی شونه هاش و شروع کردم خودم را عقب و جلو کردن. طوری این کار را میکردم که اون هر بار کامل از من بیرون میومد باز تا آخر میرفت داخل. تمام حرکتش را داخل خودم احساس میکردم. یکی دو دقیقه که این کار را کردم داشت به اوج میرسید. نا خودآگاه دستهاش را آورد و دو طرف کمر من را گرفت تا موقع اومدنش همه چیز را خودش کنترل کنه.


به محض این که این کار را کرد بلند شدم و رفتم کنار اتاق به دیوار تکیه دادم. خود من نزدیکیهای اوج بودم و از جیغ هایی که زده بودم حالا داشتم نفس نفس میزدم. معذرت خواهی کرد و خواهش کرد که این دفعه را ببخشم. نمیخواستم این کار را بکنم. بهش گفتم که لباسهاش را بپوشه و بره. همین کار را کرد. دلم براش سوخته بود. بیشتر از اون برای خودم. هنوز کسم داشت دل دل میزد و برای ادامه اون سکس التماس میکرد. اما نمیخواستم ضعف نشون بدم. لباسهاش را که پوشید اومد بغلم کرد و موهام را بوسید و گفت "دوست دارم". تا دم در باهاش رفتم. صورتم را بوسید و رفت. در را پشت سرش بستم و همونطور تکیه دادم به در. میخواستم گریه کنم. از این که به خاطر لجبازی خودم اینطوری وسط زمین و آسمون رها شده بودم از خودم متنفر بودم. همش توی دلم میگفتم کاش نرفته بود. کاش بهم زور میگفت. کاش بهم تجاوز میکرد. لعنتش کردم. آخه این چه مردیه که یه دختر که چشمهاش از زور شهوت به زحمت جایی را میبینه و مسته و کاملاً لخته و کاملاً خیسه را توی خونه رها میکنه و بوسش میکنه و میره. میخواستم برم چنگ بزنم و برش گردونم. خواستم برم روب بپوشم و بدوم پایین ساختمون دنبالش. اما غرورم اجازه نداد. میدونستم که اون شبم به کل خراب شده. شاید برای این که جال خالیش را بیرون ببینم در را باز کردم و چون لخت بودم سرم را آوردم جلو که بیرون را ببینم. باورم نمیشد. اون هم بیرون در وایساده بود و تکیه داده بود به در. برگشت نگاهم کرد. بی اختیار در را باز کردم و پریدم تو بغلش. مثل دیوونه ها بغلم کرد. تازه بعد از این که پیرزن مهربون همسایه از آسانسور اومد بیرون و با دیدن من لبخند ملیح و بدجنسش را زد فهمیدم که لخت کامل توی راهرو توی بغلش بودم. خجالت کشیدم، اما مهم نبود. مهم این بود که اون اونجا بود. برای من. آوردمش تو. در را که بستم بلندم کرد و مثل بچه رو دستهاش نگهم داشت و منو برد سمت اتاق خواب. دستهام را دور گردنش حلقه کرده بود که نیفتم. منو انداخت روی تخت و خودش اومد روم. دیگه اون لباسهای قشنگ را نمیخواستم. چنان یقه پیرهنش را گرفتم و کشیدم که چند تا از دکمه های بالاش کنده شد و افتاد. هیچی دیگه برام مهم نبود. الان فقط اون تن دوست داشتنی را میخواستم. که همه تنم داشت براش التماس میکرد. هنوز خیس خیس بودم. اینقدر که برای کردنم هیچ کار خاصی لازم نبود بکنه. بدون هیچ مقدمه ای شروع کرد به کردن. با چنان مهارتی این کار را میکرد که اگه قبلش هیچ عشق بازی هم نکرده بودیم همین برای من کافی بود. باز فریادهای من توی خونه پیچیده بود. داد زدم بیشتر بکنش تو، همونقدر که الان رو صندلی کرده بودی. زانوهام را گرفت و انگار چسبوند به شونه هام. آره همین بود. حالا انگار هر بار که میکردش تو تا قلبم میومد. فکر کنم به دقیقه نکشید که به اوج رسیدم. و اون هم همینطور. وقتی داد زد و از حرکت وایساد داغیش را توی تنم به خوبی حس کردم.


یک ساعتی تو بغل هم دراز کشیدیم. تازه نزدیک های آخر شب بود که یادمون افتاد شام نخوردیم. یه پیتزا سفارش دادیم و یه شام خوب با هم خوردیم.

۲۰ نظر:

  1. جالب بود،تجربیات عجیب و دیوانه کننده ای داری،موفق باشی،مارو هم از نوشته هات مستفیز کن

    پاسخحذف
  2. کی و کجا و اهل کدام کشور؟

    پاسخحذف
  3. فیلم آبی گرم‌ترین رنگ است (یا زندگی اَدل)، آخرین ساخته‌ی عبداللطیف کشیش، از ماه می ۲۰۱۳ تا کنون بر سر زبان‌هاست، به دو دلیل: هم بردن نخل طلای جشنواره‌ی کن ۲۰۱۳ هم بحث‌ها و جنجال‌های بسیاری که در محافل سینمایی و اجتماعی برانگیخته است. بیشتر این مباحث پیرامون نسبت فیلم با سینمای دگرباشی جنسی (کوئیر)، داستان آن یعنی رابطه‌ی دو دختر همجنس‌گرای فرانسوی، رابطه‌ی فیلم با مبارزه علیه همجنس‌گراستیزی، و همین‌طور نحوه‌ی نمایش روابط جنسی در این فیلم است. روابط جنسی در این فیلم بسیار بی‌پرده به نمایش در آمده و در یکی از صحنه‌ها حدود هفت دقیقه طول می‌کشد. از سوی دیگر، بازیگران اصلی این فیلم، اَدل اگزاروپولوس (در نقش اَدل) و لئا سیدو (در نقش اِما) کارگردان را به سخت‌گیری و رفتار غیرانسانی، به ویژه هنگام ضبط صحنه‌های روابط جنسی، متهم کرده‌ و هردو گفته‌اند به دلیل این رویکرد کشیش دیگر با او همکاری نخواهند کرد.
    http://cafe35anj.blogspot.ro/2014/02/blog-post_2445.html
    با تشكر
    يك روانشناس ناشناس

    پاسخحذف
  4. سحرم،تو قطره هاي اقيانوس رو به دهن كساني ميرسوني كه كنار جوب نشستن.متنت حشريم كرد زنگ زدم شهاب مردي كه ميخواستمش اون لحظه اومد و يه سكس داغ باهم داشتيم.الانم بي حال ولم رو تخت.....قربونت مهتاب

    پاسخحذف
  5. اتفاقات (۱۸+) مدارس فوتبال که کسی جرأت ندارد درباره‌اش حرف بزند
    http://www.tabnak.ir/fa/news/384075/%D8%B7%C2%B7%D8%A2%C2%A7%D8%B7%C2%B7%D8%B9%C2%BE%D8%B7%C2%B8%D8%B8%C2%BE%D8%B7%C2%B7%D8%A2%C2%A7%D8%B7%C2%B8%C3%A2%E2%82%AC%DA%91%D8%B7%C2%B7%D8%A2%C2%A7%D8%B7%C2%B7%D8%B9%C2%BE-??-%D8%B7%C2%B8%C3%A2%E2%82%AC%C2%A6%D8%B7%C2%B7%D8%A2%C2%AF%D8%B7%C2%B7%D8%A2%C2%A7%D8%B7%C2%B7%D8%A2%C2%B1%D8%B7%C2%B7%D8%A2%C2%B3-%D8%B7%C2%B8%D8%B8%C2%BE%D8%B7%C2%B8%D8%AB%E2%80%A0%D8%B7%C2%B7%D8%B9%C2%BE%D8%B7%C2%B7%D8%A2%C2%A8%D8%B7%C2%B7%D8%A2%C2%A7%D8%B7%C2%B8%C3%A2%E2%82%AC%E2%80%8D-%D8%B7%C2%B9%D8%A2%C2%A9%D8%B7%C2%B8%C3%A2%E2%82%AC%D8%8C-%D8%B7%C2%B9%D8%A2%C2%A9%D8%B7%C2%B7%D8%A2%C2%B3%D8%B7%C2%B8%D8%B8%C2%B9-%D8%B7%C2%B7%D8%A2%C2%AC%D8%B7%C2%B7%D8%A2%C2%B1%D8%B7%C2%B7%D8%A2%C2%A3%D8%B7%C2%B7%D8%B9%C2%BE-%D8%B7%C2%B8%C3%A2%E2%82%AC%C2%A0%D8%B7%C2%B7%D8%A2%C2%AF%D8%B7%C2%B7%D8%A2%C2%A7%D8%B7%C2%B7%D8%A2%C2%B1%D8%B7%C2%B7%D8%A2%C2%AF-%D8%B7%C2%B7%D8%A2%C2%AF%D8%B7%C2%B7%D8%A2%C2%B1%D8%B7%C2%B7%D8%A2%C2%A8%D8%B7%C2%B7%D8%A2%C2%A7%D8%B7%C2%B7%D8%A2%C2%B1%D8%B7%C2%B8%C3%A2%E2%82%AC%D8%8C%D8%A3%C2%A2%C3%A2%E2%80%9A%C2%AC%D8%A5%E2%80%99%D8%B7%C2%B7%D8%A2%C2%A7%D8%B7%C2%B7%D8%A2%C2%B4-%D8%B7%C2%B7%D8%A2%C2%AD%D8%B7%C2%B7%D8%A2%C2%B1%D8%B7%C2%B8%D8%B8%C2%BE-%D8%B7%C2%B7%D8%A2%C2%A8%D8%B7%C2%B7%D8%A2%C2%B2%D8%B7%C2%B8%C3%A2%E2%82%AC%C2%A0%D8%B7%C2%B7%D8%A2%C2%AF

    پاسخحذف
  6. لينك ارسال شد
    با تشكر
    يك روانشناس ناشناس

    پاسخحذف
  7. دستتون درد نکنه سحر خانوم ک حداقل اینبار فونت کمی پُررنگتر بود و میشد خوند :) پست های قبل ک خوندنشون بی اغراق بی آبریزش چشم میسر نبود
    تو رو جدّت کمی بزرگتر بنویس ک ما سالخورده ها هم بتونیم بی آزار مطالبت رو بخونیم (هزینه که برات نداره ) :) ـ مرسی

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. :))) من هیچوقت توجه نکرده بودم که فونت ممکنه کوچیک باشه. چشم بزرگش میکنم.

      در ضمن من همیشه با یه فونت مینویسم که. نمیدونم چرا این دفعه به چشم شما بزرگتر اومده :)

      حذف
    2. خوب شد؟ به اندازه کافی بزرگ شد؟ ;)

      حذف
  8. خدمتتو عرض کردم پررنگتر نه بزرگتر :D چشمتون بی بلا و یک دنیا ممنون از لطفتون

    پاسخحذف
  9. سحر جون bra-pants (قالب)نو مبارک!خوشگلتر شدی خیلی.انقدر این آقایون با دندون پاره پوره و سوراخ کردن قالبای منو موقع لذت که دیگه جزو مخارج هفتگی گذاشتم!ولی خب کار سکسی ای هستا.

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. سلام مهتاب جون. قالب وبلاگ را میگی؟ من خیلی منظورتو نگرفتم عزیزم. چیو سوراخ کردن؟ ;)

      حذف
  10. سنگ قبرهایی ازعضو جنسی
    http://www.roozonline.com/persian/news/newsitem/archive/2014/march/06/article/-38db80a6f5.html
    با تشكر
    يك روانشناس ناشناس

    پاسخحذف

مرسی از این که وقت میذاری و کامنت میذاری. سحر