زن تنها

بعد از دعواهای دیروز صبح توی فیسبوک خیلی حالم گرفته است. اصلاً به قول ما اصفهانیها دل و دماغ هیچ کاری ندارم. واقعاً فکر میکردم بعد از این همه سال سختی کشیدن تو غربت  و دست و پنجه نرم کردن با هزار جور بدبختی و گرفتاری دیگه پوستم خیلی کلفت شده باشه. اما رفتار دیروز اون آقا باز هم روم تأثیر گذاشت. نمیدونم، شاید فقط چون داشت به چیزی محکومم میکرد که نبودم. وگرنه من دیگه آدمی نیستم که به این راحتی ها جا بزنم یا از میدون در برم.
یادمه چند سال پیش یه پسره سیاه پوست زیاد مزاحمم میشد. با این که میتونستم قضیه را به پلیس بگم و خودمو راحت کنم، اما از یه طرف به غرورم برمیخورد که این کارو بکنم و از طرف دیگه میترسیدم بعدش پسره جری تر بشه و بیشتر اذیتم کنه. تا این که یه بار توی اتوبوسی که باهاش میرم سر کار اون هم سوار شد. صبح زود بود و مسافر اینقدر زیاد بود که هردو ایستاده بودیم. کم کم خودش را نزدیک من رسوند و یواشکی یه دستش را روی سینه من گذاشت و لبخند زد. از لبخندش چندشم شد. توی یه لحظه همه شجاعت دنیا تو وجودم جمع شد. و همه تنفر دنیا. با همه قدرتم زدم تو گوشش و بهش فحش دادم. از درد و سیلی ناگهانی من شوکه شده بود. جمعیت توی اتوبوس که توجهشون جلب شده بود اومدن کمک من و پسره را از اتوبوس که حالا وایساده بود بیرونش کردن. یه خانوم مسن از توی کیفش یه بطری آب درآورد و بهم داد. و همینطور بلند شد تا من جاش بشینم. به محض این که نشستم بغضم ترکید. خانومه خیلی سعی کرد آرومم کنه. اما فایده نداشت.
اون روز از این که گریه ام گرفته بود خیلی خجالت کشیدم. اما اگه بغضم را نگه میداشتم شاید سالم نمیموندم. اون پسره را دیگه هیچوقت ندیدم. اما همون حادثه باعث شد خیلی اعتماد به نفس پیدا کنم. بعدش دیگه فهمیدم که اگه محکم وایسم چیزی نمیتونه اذیتم کنه. دیروز هم محکم وایسادم. گرچه خیلی از خودم خرج کردم. ولی آخر از میدون به درش کردم. ولی انگار آشغال های ته ذهنش همچنان پخش و پلاست. مثل این که تو با یه موجود بدبو و کثیف دربیفتی. حتی اگه بهش پیروز بشی تن و لباست کثیف و بدبو میشه. یکی دو سال پیش خواهر عزیزمو به جرم بدحجابی گرفته بودنش. گرچه همون شب با تعهد و اینها آزاد شد، اما تا یک هفته ای تو خودش بود. بهش که میگفتم چته میگفت نمیدونم، حس میکنم ذهنم کثیف شده. میگفت اینقدر توی همین چند ساعت حرفهای کثیف شنیدم که انگار روحم آلوده شده. حالا قشنگ حالش را درک میکنم. من دیروز از پشت اینترنت با اون مردک دعوا میکردم و اینجوری شدم. چه برسه به این که اون قیافه های کریه را بخوام جلوی خودم ببینم و اونها بخوان دست کثیفشون را بهم بزنن.
عیب نداره. اینها همش تجربه است. شاید اگه من یه مرد بودم هم همین احساسات بهم دست میداد. این جور توهین ها زن و مرد نمیشناسه. فقط دوست داشتم دوستام به کمکم میومدن. اما غیر از سه نفر بقیه فقط نگاه کردن و نهایتش کامنت ها را لایک کردن. البته مهم نیست. من خیلی وقته که به هیچ مردی تکیه نکردم. و یاد گرفتم که میشه یه زن تنها باشی و باز گلیمت را از آب بیرون بکشی.
شاید هم اشکال از منه که عکس های برهنه از خودم تو فیسبوک گذاشتم. تن برهنه زن همیشه مردهای زیادی را جذب میکنه. و این وسط یه تعداد نخاله هم حتماً پیدا میشن. شاید بهتر باشه توی فیسبوک خود خودم نباشم. زنی باشم که خیلی از مردها دوست دارن. زنی که وقتی میخوانش فاحشه باشه و بشه با پول یا با زور داشته باشنش، اما وقتی نخوانش باید محجبه و محجوب و با حیا باشه و بدنش را آفتاب مهتاب نبینه. من خودم را نمیتونم عوض کنم. من همچنان سحر برادران باقی خواهم موند. دانشجو و به صورت غیر حرفه ای مدل عکاسی و تبلیغات. با علاقه زیاد به سکس و مرد. اما توی فیسبوک سعی میکنم یه کم متفاوت باشم. فقط برای این که خودم آرامش داشته باشم. نه برای این که کسی اینطور میخواد. و اگه روزی حس کنم بودنم توی فیسبوک یا نوشتنم اینجا قراره مخل آرامشم بشه میبوسم میذارمشون کنار. به همین سادگی. و برعکس اگه روزی حس کنم دلم میخواد عکس تمام برهنه خودم را توی فیسبوک بذارم حتماً این کار را میکنم.

۸ نظر:

  1. خیلی خوب نوشتی و احسلست رو بیان کردی. بابت مبارزه دیروزت تبریک و خسته نباشید میگم.

    پاسخحذف
  2. راستی ، وقتی میای میگی من دوست دارم تو فیسبوک طرف کیرش برای من بلندشه و حرفای خوب بزنه! خب دیگه همین اتفاقات میافته . در کل زیاد جدی نگیر

    پاسخحذف
  3. اره حق باشماست سحرخانم

    پاسخحذف
  4. به نظرم همیشه و هر کجا هستین خودتون باشین چرا باید با این صراحت و بیان ارام نقش یکی دیگه را بازی کنین

    پاسخحذف
  5. از این به بعد بگو خودم میام کمکت. خیلی از اینا فکر میکنند چه گهیند و با یک دول دو سانتیشون کلی ادعا دارند.

    پاسخحذف
  6. معمولا تن خیلی از زنها برای هر مردی خوشاینده ولی صرفا برای عشقبازی موقتی. اون چیزی که باعث میشه یک زن برای هر مردی همیشه خواستنی باشه شخصیت و جذابیت فکری و اخلاقیشه . با اینکه از خوندن داستان هات با روحیت به عنوان گروهی از زنان بیشتر آشنا شدم ولی فکر می کنم کاملا از زندگیت راضی نیستی. البته همونطور که گفتم این نظر منه. اگر اینطوره امیدوارم یه روز اینطور بشه. موفق باشی.

    پاسخحذف

مرسی از این که وقت میذاری و کامنت میذاری. سحر