روزهای بدشانسی

یه وقتایی انگار بدشانسی نه تنها در خونه آدمو میزنه، که دستشو از رو زنگ بر نمیداره. دیروز از Gym که برگشتم خونه زانوی چپم شروع کرد به درد کردن. دردش بیشتر و بیشتر شد، اینقدر که مجبور شدم زنگ یزنم به شیما که بیاد با هم بریم دکتر. خوشبختانه شکستگی یا پارگی نبود، فقط ظاهراً به خاطر فشار زیاد ملتهب شده بود. دکتر گفت برات گچ نمیگیرم، فقط آتل میبندم، اما با شرطی که روش اصلاً راه نری یا واینستی. 
امروز قرار بود یه سری عکس بگیرم که برای تبلیغات استفاده بشه. اما زانوم کبود شده بود و عکاس قبول نکرد که عکس بگیره. از من اصرار که عکسها را بعداً خودت درست کن و از اون انکار که عکسهای تو باید دست نخورده بمونه و گرنه ارزشش را از دست میده. خلاصه کل شنبه و یکشنبه ام به اعصاب خوردی و به در بسته خوردن گذشت. 
خونه که اومدم زنگ زدم شیما بیاد پیشم. خیلی اعصابم خورد بود. اومد. با دیدنش خیلی آروم شدم. بعد از مدتها هوس تن زنونه خوشکلش را کرده بودم. همینطور که روی مبل نشسته بودم و پای چپم روی میز عسلی بود که تا نشه اومد بغلم کرد و تو بغلم نشست. نوار بهداشتی داشت. تا دست زدم که مطمئن شم اشتباه نکردم خودش آروم گفت "آره. ببخشید". تو دلم به بخت بد خودم هزارتا لعنت کردم. گرچه به شیما فقط لبخند زدم و بوسش کردم. 
بهش گفتم اقلاً بمون یه ناهار با هم بخوریم. گفت که باشوهرش یه جا قرار گذاشتن برن و نمیتونه بمونه. اون که رفت اومدم سراغ فیسبوک. با چند نفری دعوام شد. یکی دو نفر را unfriend کردم. الان هم ساعت یه ربع به 12 ظهره و من نشستم بیکار و بی ناهار و گرسنه. با یکشنبه ای که از حالا معلومه چطور قراره بگذره. کریس هم که با دوستاش رفتن یه جا پیاده روی. واقعاً به یه سکس احتیاج دارم. میخوام پاشم برم ویبراتورم را از تو اتاقم بیارم، میترسم باتریش تموم شده باشه. از شانس امروز من بعید نیست :(

۱۰ نظر:

  1. متاسفم که میبینم اینقدر یکشنبه بدی داری و از همه بدتر اینکه وقتی خون توی رگهات شروع به دویدن میکنه و احساس شهوت درونی اینقدر زیاد میشه که حتی نوک سینه های زیبات بهت میگه بده یکی منو بخوره و درست تو همون لحظه برجستگی های تن زنونه دوستت هم دچار بیماری نمیشم شده ..... تازه باید از کمبود باطری بترسی هر چند که اگر من بودم اجازه میدادم تا رنگ قرمز خونی که از درون یک کس داغ به بیرون میریزه تن هردومون را قرمز کنه تا من دیوانه وارتر سکس کنم و شاید اگر محکوم به تنهایی میشدم بدنبال کسی میگشتم که در این دنیای مجازی قدرت توان بخشیدن به شهوتم را داشته باشه و با لذت یک چت سکسی بهترین استمنا جنسی را میکردم...خدا را چه دیدی شاید هم یکی الان در خونه را زد ..همونی که تو میخواهی و اومد نارت و اینقدر لبهای قشنگتو بوسید تا بلاخره بتونه با زبونش لبه های داغت را نوازش بده...

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. والا من چی بگم دیگه. شما که حسابی به همه چیز پرداختین. اما راجع به سکس در هنگام پریود من نه خودم دوست دارم انجام بدم و نه برای دیگران. از نظر بهداشتی احتمال آلودگی در اون زمان بیشتره. ولی کلاً این را هم که بذاریم کنار احساس خوبی بهم نمیده.

      حذف
  2. سلام و خسته نباشی ، امیدوارم به زوردی حال جسمی و روحیت خوب بشه و خوش شانس تر از همیشه باشی.
    به نظر میاد به ازدواج همچون یه رسم قدیمی بی استفاده نگاه می کنی؛ اگه اینطوریه می تونی بگی به عنوان روانشناس مزایای زندگی مجردی نسبت به زندگی متاهلی چیه؟(از لحاظ روانشناسی چه تاثیر مثبتی بر روان انسان دارد و چرا ارجح تر از زندگی متاهلیه)

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. مهدی جان ربطی به روانشناسی نداره. این نظر شخصی منه. ممکنه همه روانشناس ها موافق ازدواج باشن. ولی من نیستم. من با نوع زندگی دوست دختر دوست پسری موافقم. شماها از هم خوشتون میاد، تصمیم میگیرین با هم زندگی کنین. خیلی هم عالیه. ولی ازدواج یعنی این که من مجبورم با تو زندگی کنم. چون تعهد دادم، چون دست و پاهامون به هم بسته شده.
      میدونم که تو جامعه ایران این موضوع کلاً ممکنه جا نیفته. یا خیلی طول بکشه تا جا بیفته. اما اینجا که امکانش هست، ازدواج به نظرم یه چیز اضافیه که بیشتر باعث استرس و دردسر میشه.
      بنابراین من نظرم به هیچ وجه تنها زندگی کردن نیست. خود من شده که حتی چند ماهی با دوست پسرم توی خونه اش یا تو خونه من زندگی کردم. اما وقتی حس کردیم که دیگه با هم بودن چیزی برامون نداره خیلی راحت جدا شدیم.

      حذف
  3. سحر خانوم سلام
    ازدواج تعهد آوره و تعهدش محکم تر از روابط دوست پسری و دوست دختریه.
    ازدواج زن و مرد مخصوص به خودش رو می خواد.مردی که به اندازه کافی تجربه ها و جوانی هاشو کرده باشه و زنی که جدا از این تجربه ها خودش را برای نفر سوم آماده کرده باشه.
    متفکران و روشنفکرای جامعه دور هم جمع می شن تا مردم رو به سمت چیزی که باعث پیشرفت و آرامش جامعه انسانی می شه، راهنمایی کنن.مثلا چه خوبه همه مردم به سمت قانون مداری برن یا بهتره مردم به حفظ محیط زیست گرایش پیدا کنن یا بیایید همه به صلح جهانی فکر کنیم.به نظر میاد از نظر اونها ازدواج و تشکیل خانواده یکی از موارد بالا باشه.
    برای یک زن کدام آرامش بیشتری میاره؛بودن با مردی که 70 درصد مطلوبیت مورد نظر اون رو داره و حاضره تمام باقی مانده عمرش رو با اون باشه و از اون بچه داشته باشه یا مردی که 80 یا 90 درصد مطلوبیت داره ولی تعهدی جدی برای بودن با او رو نداره.خانواده نیاز به آرامش زن داره که بطور طبیعی این آرامش به بچه منتقل می شه.ضلع دیگر این مثلث مرده که وزنه های ازدواج باعث قدرت و نظم بیشتر و نگاه جامع تر به جامعه می شه.از طرف دیگه برای این سه نفر ارزش های اخلاقی مثل ایثار ، فداکاری ، شجاعت و گذشت و .... معنا پیدا می کنه و به زندگی آنها معنای انسانی تری رو می ده.و در جامعه ای که از این آدمها درست شده باشه آرامش و انسانیت بیشتری موج می زنه.
    البته که ازدواج با اون تعهد سنگینش و محدودیت هاش کار هرکسی نیست ولی به نظر همون داروی تلخی می رسه که زودنر بیمار رو نجات میده.
    مرسی و ببخشی که طولانی شد.

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. مخالفم .روابط انسانها و خانواده هیچ وقت در سطح ارزشهای بدیهی انسانی مثل سلامت و ورزش و هوای پاک ، محیط زیست ، همذات پنداری و صلح و تلاش برای از بین بردن خشونت و جنگ و ... قرار نمیگیره . برای اینکه اولا خانواده هیچوقت اون درجه رو در زمینه موفقیتی که ادعا کردید کسب نکرده و ثانیا روابط انسانها و خانواد از 100 سال گذشته تا الان مدام در حال تغییر هست و هیچوفت الگوی خاص صحیحی رو برای روابط انسانی و نوع خانواده پیدا نکردن نمونه های خانواده های همجنسگرا و آدمایی که به روابط آزاد اعتقاد دارن و همه و همه نشون میده اون "انسانیتی" که ما فکر میکنیم قطعی نیست . این رویکرد رو در نهایت میشه به عنوان یک سیستم و نظام موقتی و قابل تغییر بهش نگاه کرد اما قطعی کردنش در یک جامعه مانند یک ایدئولوژی و مذهبی میمونه غیر قابل تغییر و رشد که بلای جان انسانها از هزاران سال پیش بوده . خانواده یک تئوری و نظریه هست این آرامشی که شما میگید هم یک نتیجه و تئوری هست که تجربه نشون داده که با واقعیت خیلی فرق داره.
      یک مقاله ای خونده بودم در مورد اینکه انسان از نظر ساختاری و زیست شناختی با یک زندگی دائمی با یک شریک جنسی تناقض داره یعنی اون مقاله از یکی از دانشمندان امریکایی اساس روابط دائمی و عشق رو زیر سوال میبره در واقع بهتره بگیم طور دیگه بهش نگاه میکنه و اعلام میکنه انسان برای رابطه دائمی خلق نشده . سوق دادن انسانها به تشکیل خانواده تنها با محدود کردنشون در زمینه های اجتماعی و اقتصادی میسر هست بهتره که همون ارزشهایی که ازش نام بردی تبلیغ بشه تا اینکه بخوایم مانند یک جامعه ایدئولوژیک بسته به شکل و قالب توجه کنیم.

      حذف
    2. خیلی خوشحالم که میبینم بحث های جدی اینجا مطرح میشه. واقعاً از هردوتون ممنونم. مهدی جان چند تا نکته را من اشاره کنم که البته دوست خوبمون هم اشاره هایی بهش کردن:
      توی جوامع امروزی (حداقل جوامع غربی) خانواده به عنوان Building Block جامعه شناخته نمیشه. ترجمه اش را راستش نمیدونم چی میشه، ببخشید. توی این جوامع، این تک تک افراد هستن که جامعه را تشکیل میدن. البته این بر خلاف اون چیزی که همیشه توی ایران تو ذهن ما کردن، معنیش این نیست که اینجا مردم تنها زندگی میکنن و هیچ عاطفه ای وجود نداره. شما اینجا خانواده هایی را میبینید که گاهی سه نسل مختلف هنوز هم توی یک خونه با هم زندگی میکنند، برای مادربزرگ تولد میگیرن و پدربزرگ نوه ها را میبره گردش. ولی در عین حال خیلی زیاد میبینید که پدربزرگ و مادربزرگ با هم ازدواج نکردن.
      به عبارت دیگه، بر خلاف جوامعی مثل ایران که دو نفر فقط و فقط به خاطر این که ازدواج کردن خودشون را موظف میدونن که با هم زندگی کنن، اینجا تعهد یه تعهد درونی و قلبیه. به خاطر همین گفتم در این نوع رابطه کسی دست و پای دو نفر را به هم زنچیر نمیکنه.
      متأسفانه این تفکر غلط را اینقدر توی گوش ما تکرار کردن که توی ذهنمون حک شده. اما واقعیت اینه که تعهد، یه چیز کاملاً شخصیه. نه قانون، نه عرف و نه حتی مذهب نمیتونن در کسی تعهد ایجاد کنن. ممکنه در مواردی با ترسوندنش از عواقب انجام کار مانعش بشن، اما شخصیت ساز نیستند.

      حذف
    3. آهان یه چیز دیگه که یادم رفت بگم جواب سؤالی بود که حدس میزنم بعدش بپرسید و اون این که این روش زندگی بنیان خانواده را سست میکنه. خیلی ها به من این خرده را میگیرن. و جواب من اینه که اولاً از اونجایی که بنیان جامعه در جامعه ای مثل انگلیس خانواده نیست، سست شدن بنیاد خانواده بنیاد جامعه را سست نمیکنه. به اضافه این که زندگی کردن دو نفر در کنار هم که از هم نه تنها خوششون نمیاد بلکه چه بسا متنفر هم باشن، نه تنها کمکی به جامعه نمیکنه، بلکه باعث ایجاد تنش میشه و این همه روابط موازی و خیانت که در ایران به راحتی میشه دید همه نشونه های همین روابط بیمار گونه است. اگه شما با کسی احساس آرامش نمیکنید، و مجبورین که باهاش زندگی کنین، تبدیل میشین به یه شخص عصبی، پرخاشگر و بدون کارائی در محیط کار. ضرر این برای جامعه به مراتب بیشتر از دوست دختر و دوست پسرهای از هم جدا شده است.

      حذف
  4. سلام
    من راجع به ازدواج سنتی صحبت نمی کنم ؛ازدواجی که بعد از یک دوره استاندارد آشنایی بین دختر و پسر باشه و اونها به این نتیجه برسن که می خوان زیر یک سقف برای مدت طولانی و نامحدود با هم باشن اون تنش هایی که شما می گین به حداقل ممکن می رسه و البته انتظار اینکه هیچ تنشی در خانواده بوجود نیاد کمی غیرمنطقیه.
    نگاه من اینه که ازدواج مدرن و تشکیل خانواده یک ساختار پیشرو برای ارتقاء کیفیت زندگیه و خانواده خوب یا متوسط بچه هایی شادتر و با محبت تر می سازه.
    مسئولیت و تعهد در خانواده و ازدواج فقط مربوط به مسائل جنسی نیست اما در همین موضوع هم در یک خانواده مدرن راه حل های خوبی برای لذت بردن وجود داره که هم به نوعی تنوع جنسی رو ارضا می کنه و هم داشتن تعهد جنسی رو آسونتر.
    بازهم میگم ازدواج ساختار محکم تر و ضریب امنیت بیشتری داره تا رابطه دوست پسر و دوست دختری که همین باعث و زمینه ساز آرامش بیشتر در هر دونفر می شه.

    پاسخحذف
  5. ازدواج مدرن چیست؟ این خصوصیاتی که می گم می تونه همش باشه یا اکثرش
    1- تشکیل خانواده برای سنین حول حوش 30 سال به بالا مناسب تره.
    2- اگه دونفر نمی خوان بچه دار بشن بهتره همون دوست دختر و دوست پسر باقی بمونن
    3- با کسی ازدواج کنی که حداقل یک سال زیرسقف با هم دوست پسری دوست دختری زندگی کرده باشی.
    4- از سنین اولیه جوانی ماجراجویی در زمینه سکس و آشنایی با جنس مخالف جدید رو تجربه کرده باشی تا اصلا از حالت ونوسی و مریخی در بیایی.
    5- تا زمانی که استقلا مادی و فکری نداری ازدواج نکنی.آدم اگه زیربنای فکریش در مورد اقتصاد سیاست فرهنگ شکل نگرفته باشه نمی تونه کسی رو که بتونه با نگاهش به زندگی بخونه رو پیدا کنه.
    اینها و چند شاخصه دیگه (اهل فن بهتر می دونن)می تونه یک شروع خوب باشه برای تشکیل خانواده و ازدواج مدرن.
    شما وقتی وارد مرحله ازدواج می شین می دونین که با کسی که حاضرین یک عمر باهاش زندگی کنین و مادر بچه ها تون باشه هستین و برای آرامش اون و بچه ها و خانواده با رغبت تلاش می کنین چون مثل این می مونه که خط اصلی زندیگیتون رو پیدا کردین و همه چیز های خوب دنیا رو برای خانواده تون می خواین.پس وقتی فداکاری و ایثار و گذشت و شجاعت می کنین اول از همه خودتون احساس خوبی دارین و محبت و عاطفه ای که رد و بدل می کنین شما و کسایی که دوستشون دارین رو راضی و خوشحال می کنه. عاطفه و محبت خالصانه که در آرامش خانواده بوجود میاد با ارزش ترین چیز زمینه.
    ما از اول فرگشتمون (تکامل) زندگی قبیله ای و دست جمعی داشتیم و مثل غذا و سکس این زندگی جمعی از نیازهای اساسیمونه.
    وقتهای خالی زندگی شما همواره پر می شه.
    هرچند ماجراجویی های نوجوانی و جوانی مثل قبل براتون جذاب نیست چون احساس می کنین یک چیز بزرگتر بدست آوردین اما با این وجود می تونید بعضی روزها رو از مسئولیت خانواده گریزی بزنید به جوانی ، که در ازدواج مدرن زن و مرد از این فرصت ها به هم می دن.
    هر کسی مرد یا زن ازدواج نیست و از همه مهمتر پیدا کردن شریک مناسب برای زندگی کار آسونی نیست.
    به نظر من ازدواج و تشکیل خانواده یکی از شاخص های مهم لذت و آرامش در زندگی امروزه.
    مرسی از توجه تون.

    پاسخحذف

مرسی از این که وقت میذاری و کامنت میذاری. سحر