از خودم خسته ام

از دست خودم خسته شدم. دیگه بعد از رفتن مامان اون آدم قبل نشدم. خیلی خواستم بیام اینجا مطلب بنویسم، اما حس کردم همه حرفهام رنگ چس ناله شده :( ببخشید. تازه داشتم به نبودنش عادت میکردم که علیرضای عزیز هم رفت. برام قابل باور نبود رفتنش. یاد اولین ایمیل هایی که باهاش رد و بدل کردم افتادم. من همیشه طنزهاش را دنبال میکردم و یه روزی توی 2013 تصمیم گرفتم براش بنویسم. براش نوشتم و اینطوری که این پایین میبینید استقبال کرد. بعدش خیلی با هم حرف زدیم. البته حرف که نه. من هیچوقت صداش را نشنیدم. همیشه با ایمیل و تلگرام. و بعد یه دفعه همه دنیا رو سرم خراب شد. علیرضا هم رفت. نمیدونم دیگه بتونم اینچا چیزی بنویسم یا نه. ولی امیدوارم خوب بشم و بتونم. 




۱ نظر:

  1. با درود
    از اين كه دوباره در اين وبلاگ مطلب مي نويسيد خوشحال شدم. اميدوارم به وبلاگ نويسي ادامه دهيد. اما در مورد عليرضا رضايي بايد بگويم كه افرادي مثل من و ما نبايد فريب افرادي مثل عليرضا رضايي و ابراهيم نبوي و بقيه طنزپردازان اصلاح طلب را بخوريم. زيرا همين اصلاح طلبان بودند كه عمر اين رژيم را افزايش دادند و رقيبي براي اپوزوسيون واقعي شدند. اگر اين اصلاح طلبان نبودند الان شما در ايران بوديد و زندگي مي كرديد.
    با تشكر
    يك روانشناس ناشناس

    پاسخحذف

مرسی از این که وقت میذاری و کامنت میذاری. سحر