روزهای سخت ولی شیرین

سلام به همه دوستای خوبم. سحر همینجاست. هیچ جا نرفته. ولی سرش به شدت شلوغه. باور کنین خودمم باورم نمیشد که این کار جدیدم اینقدر ازم وقت و انرژی بگیره. وقتی رئیس جدیدم مبلغی به این بزرگی به عنوان دستمزد بهم پیشنهاد کرد فکر میکردم خوب در ازای یه کار تحقیقاتی پول خوبی گیرم میاد. البته الان هم باز به پولش میارزه. ولی جداً همه وقتم را دارم پاش میذارم. 
خلاصه این که جایی نرفتم. همینجام. یه خوه خوب اجاره کردم و زندگی خیلی بهتری دارم. افسردگیم تقریباً کاملاً از بین رفته. و سیگار هم کمتر میکشم. اما در عوض مشروب بیشتر میخورم :)) سعی میکنم زود زود دوباره نوشتنم را شروع کنم. 

آهان راستی، یه اتفاق مهم این که برای اولین بار سکس در ازای پول را هم تجربه کردم. البته باز هم نه به خاطر پولش، بلکه بیشتر به خاطر این که باید به یکی دوتا از مردهایی که میخواستم راجع بهشون بدونم نزدیک بشم و برای این کار هیچ راهی بهتر از خوابیدن باهاشون نبود. و به دست آوردن اعتمادشون. خیلی احساس بدی نبود البته. اونقدری که همیشه ازش بدم میومد. سکس سکسه دیگه ;) 

مرسی که هنوز اینجا سر میزنین. دوستتون دارم

بووووس
سحر

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

مرسی از این که وقت میذاری و کامنت میذاری. سحر